8 سال بعد [ 15 فوریه 2023]
از آیینه قدی مقابلش نگاهی به خودش انداخت و راضی از استایلش از خونه خارج شد و طبق عادت این سه سال به کافه جیمین رفت .
با پر بودن صندلی های کافه پوفی کلافه کشید و درب رو باز کرد. جیمین ساعت رسیدن کوک رو میدونست و مثل همیشه با لبخند پسر رو همراهی کرد
صدای ذوق و همهمه بقیه به خاطر حضور پسر جوان بلند شد و دقایقی بعد کوک با مهارت فروان شروع به زدن ریتم های زیبایی با گیتارش شد .جیمین با گذشت ۸ سال و تمام سختی هایی که کشید تونست یه کافه دنجی بزنه ، از کوک خواسته بود تا بعضی روز ها به اونجا بیاد و برای مشتری های ثابتش که معتاد نواختن پسر بودن گیتار بزنه و کوک برای جبران محبت های بهترین دوستش پذیرفته بود.
در پایان انگشتانش رو روی آکورد ها کشید و دیگه صدای تشویق مشتری ها بود که ایستاده بودن و پسر جوان رو تشویق میکردن
نگاهی به ساعت مچی روی دستش انداخت و یاد کلاسش افتاد ، به سرعت از جاش بلند شد و مقابل جیمین ایستاد• ممنونم کوک
+ کاری نکردم ، باید برم داره دیرم میشه
• باشه برو
+ جندین قدم از جیمین دور شد و دوباره برگشت : به میز شماره 5 بگو پسره رو رد نکنه باهاش خوشبخت میشه
• خنده ای کرد و : خیلی خب باشه
+ فکر یه قهوه ساز جدید باش امروز قراره به فاک بره
• خندش جمع شد و : لعنت بهتتت
به سرعت داخل آشپزخانه کافه رفت و کوک هم بعد از ابرو بالا انداختنی از کافه خارج شد
^ الو آقای جئون بچها اومدن و منتظرتونن
+ میدونم ، میدونم ترافیکه الان میرسم
با سبز شدن چراغ خواست به مسیر ادامه بده که محکم ماشینی از پشت به ماشینش کوبید
کلافه چشمانش رو روی هم گذاشت و برای روزی به این سگی خودش رو لعنت کرد از ماشین پیاده شد و نگاهی به چراغ شکسته شدش انداخت . خواست چیزی به صاحب ماشین بگه ولی شیشه های ماشینش به شدت دودی بود و نمیتونست تصویر دقیقی از کسی که پشت فرمونه داشته باشه
به ناچار کنار شیشه راننده ایستاد و بعد از مکثی کوتاه شیشه پایین کشیده شد .+ حیف ... حیف که عجله دارم وگرنه تا قرون اخر خسارت و ازت میگرفتم
مرد جوان و خودخواه بد از تمام شدن جمله کوک بلاخره نگاهش رو به پسر داد و
_ همینکه من ازت خسارت نمیخوام باید بری به شانست ایمان بیاری
+ به محض چشم تو چشم شدن و جمله حقارت آمیز و گستاخانه پسر حرصی تر شد و : تو شانس آوردی که هنوزم سالمی
YOU ARE READING
𝙋𝙧𝙚𝙙𝙞𝙘𝙩𝙤𝙧 [𝙑𝙆𝙊𝙊𝙆]
Random_ چی میبینی؟ * حرفی نزد _ باتوام جونگکوک حرف بزن!! چی میبینی؟؟ + یه روزی ام که خیلی دیر نیست از راه میرسه که بخوای منو بکشی ،.. اما ، اما یادت باشه اون کسی که اندازه تو عاشقه منم ، منم که هنوزم به خاطر سرپا موندن و زنده بودنت کنارت موندم ... ♡ Tel...