بخش هشتم: درخواست
یه درخواستی ازت دارم. اگه کمکم کنی، فکر کنم برای اولین بار بتونم از ته دل لبخند بزنم.
****************************
مرگ مغزی است طعم ابیاتم
مزهی گنگ و میخوشی دارم
باورم کن که بعد مردن هم
حس خوبی به خودکشی دارم !
کار اهدای عضوهایم را
به همین دوستان اندکم بدهید
چشم و گوشم برای هر کس خواست
مغز من را به کودکم بدهید
****************************
دستش رو دور شونه پسر حلقه کرد. هر چقدر پسر رو صدا میزد، جوابی نمیداد. فقط پیراهنش خونی شده بود. حتی بخشی از خون دماغ ییبو به پیراهن جان مالیده شده بود. جان دستش رو به گونه ییبو رسوند و چند ضربه آروم بهش وارد کرد:
هی صدامو میشنوی؟
اما هیچ صدایی نشنید. همه اطرافش رو احاطه کرده بودند؛ اما به جز تماشاچی بودن هیچ کاری انجام نمیدادند. جان به عنوان یک معلم میتونست بفهمه خون دماغ شدن گاهاً چقدر میتونه خطرناک باشه.
بدون توجه به صدای زن که بلند شدن پرواز هلند رو داشت اطلاع میداد، یک دستش رو دور شونه پسر و دستش دیگهش رو زیر زانوش برد و توی یک حرکت بلندش کرد. الان میخواست چیکار کنه؟ مات به اطرافش خیره شد و بعد حواسش رو به مرد کناریش داد:
من ماشین دارم، دنبالم بیا!
جان دنبال مرد راه افتاد و محکمتر به ییبو چنگ زد. براش عجیب بود. چطور ممکن بود تو فاصله کم اون پسر رو باز هم ببینه؟ شاید اگه اسم پسر لیکو هم نبود، باز هم انقدر تقلا برای نجاتش میکرد.
****************************
وقتی چشمهاشو باز کرد، به اطرافش نگاهی انداخت. به یکی از دستهاش سرم وصل شده بود. دستش رو روی پیشونیش گذاشت و بعد صدای شخصی توی گوشش پیچید:
حالت خوبه؟
ییبو هیچ چیزی نگفت و فقط سرش رو تکون داد. زیاد خوب نبود؛ اما نسبت به روز گذشته انرژی بیشتری رو حس میکرد. دوباره صدای مرد توی گوشش پیچید:
دکتر گفت داروهای مخصوصت به بدنت نرسیده. برات خریدمشون.
ییبو دستش رو از روی پیشونیش برداشت و به هر زحمتی که شده بود، روی تخت نشست:
ممنونم! چند روز بود جای دیگهای بودم، برای همین به داروهام دسترسی نداشتم. هزینهش رو پرداخت میکنم.
مرد این بحث رو ادامه نداد و شروع به صحبت درباره موضوع دیگهای کرد:
کارت شناساییت همراهت بود. برای همین تونستن با پدرت تماس بگیرن. فکر کنم یه چند دقیقه دیگه خودش رو بتونه برسونه.
YOU ARE READING
𝑌𝑜𝑢 𝐴𝑟𝑒 𝑇ℎ𝑒 𝑆𝑢𝑛 𝑂𝑓 𝑀𝑦 𝐿𝑖𝑓𝑒
Fanfictionتو هیچوقت من رو از دست نمیدی، مگر اینکه باور نداشته باشی چقدر دوستت دارم!❤️ 𝒀𝒐𝒖 𝑨𝒓𝒆 𝑻𝒉𝒆 𝑺𝒖𝒏 𝑶𝒇 𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒇𝒆 𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒: 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒, 𝐴𝑛𝑔𝑠𝑡, 𝑆𝑐ℎ𝑜𝑜𝑙 𝑇𝑦𝑝𝑒: 𝑍ℎ𝑎𝑛 𝑇𝑜𝑝