بخش نوزدهم: وانگ جکسون
وانگ ییبو ندیدنت سخته؛ اما دیدنت عذابه!
****************************
در همین روزهای بارانی
یک نفر خیره خیره میمیرد
تو بدی کردی و کسی با عشق
از خودش انتقام میگیرد
****************************
تمام بدنش درد میکرد. خون زیادی از دست داده بود؛ اما با این حال به زحمت خودش رو از ماشین بیرون کشید. هر قدمی که برمیداشت روی زمین میافتاد؛ اما نباید تسلیم میشد. لیکوش به اون نیاز داشت. برف سنگینی میبارید.
به ماشین دیگهای که چپ شده بود، توجهی نداشت. تو اون لحظه فقط میخواست لیکوش رو به آغوش بکشه، ببوستش و خیالش از خوب بودن حالش راحت بشه.
آدمهای زیادی دور ماشین جمع شده بودند؛ اما هیچ کدوم کاری نمیکردند. جان به زحمت به جلو قدم برداشت؛ اما زمانی که چشمهای بسته لیکو رو دید، قلبش محکم توی سینهش کوبید. هیچ خونی دید نمیشد. یعنی ممکن بود پسرش آسیبی ندیده باشه؟ و بعد نتونست به چیزی فکر کنه و روی زمین افتاد. جان ترجیح میداد چشمهاش رو باز نکنه؛ اما پسرکش همیشه سالم باشه.
****************************
زن به خاطرات تلخ اون روز داشت فکر میکرد. حالا که دقیقتر شده بود، معلم ییبو واقعاً همون مرد بود. زن نمیدونست پسر مرد مرده ولی حالا با شنیدنش یک حالی پیدا کرد.
از طرفی نگران ییبوش بود. به وضوح متوجه شده بود شیائو جان برای ییبو چقدر خاصه. پسرش کنار کسی انقدر لبخند نمیزد، درباره کسی انقدر حرف نمیزد، کسی رو به خونه دعوت نمیکرد و حتی درباره گذشته کسی کنجکاوی نمیکرد.
تمام اینها نشون میداد پسرک عزیزش تغییر کرده. نمیدونست جایگاه اصلی جان برای ییبو چی هست؛ اما میدونست ادامه این ارتباط به نفع هرکدوم نیست.
جان اگه میفهمید تصادف با ماشین اونها باعث مرگ فرزندش شده، چی میشد؟
اگه ییبو میفهمید این تصادف باعث قطع نخاع شدن مادرش شده بود، چه اتفاقی میافتاد؟
هر چیزی که بود زن روزهای تاریکی رو میدید. پسرش خورشیدرو پیدا نکرده، غرق در تاریکی میشد و زن نمیتونست طاقت بیاره.
****************************
آخر شب بود. تمام مشتریها به جز یک نفر رفته بودند. ییبو مشغول تمیز کردن میزها بود و به اون مشتری توجهی نشون نمیداد. بعد از تمیز کردن تموم میزها به سمت مرد رفت و گفت:
دیگه بار تعطیله. اگه ممکنه دیگه سالن رو ترک کنید.
جکسون با لبخند نگاهی به ییبو انداخت و گفت:
YOU ARE READING
𝑌𝑜𝑢 𝐴𝑟𝑒 𝑇ℎ𝑒 𝑆𝑢𝑛 𝑂𝑓 𝑀𝑦 𝐿𝑖𝑓𝑒
Fanfictionتو هیچوقت من رو از دست نمیدی، مگر اینکه باور نداشته باشی چقدر دوستت دارم!❤️ 𝒀𝒐𝒖 𝑨𝒓𝒆 𝑻𝒉𝒆 𝑺𝒖𝒏 𝑶𝒇 𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒇𝒆 𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒: 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒, 𝐴𝑛𝑔𝑠𝑡, 𝑆𝑐ℎ𝑜𝑜𝑙 𝑇𝑦𝑝𝑒: 𝑍ℎ𝑎𝑛 𝑇𝑜𝑝