PART 0

608 49 23
                                    

هیچ مرزی وجود نداشته.....
من و او یکی هستیم.....

انحنای محو روی لب‌ها از حس خوبی می‌گفته که مدیون به حضور او بوده‌ام.....

دو انگشت اشاره و وسط رو روی پوستش می‌کشم و گل تنش رو نوازش می‌کنم.....
+لبخند مامان امکان داره یک روز بفهمی چقدر دوست دارم و چقدر بودنت تیکه‌های شکسته و گمشده‌ی قلبم رو بند زده و پیدا کرده؟.....
نفس‌های تند و گرمش به تن برهنه‌ام برخورد می‌کرده.....

منتظر جواب نمی‌مونم همین‌که ضربان قلب دخترم رو احساس می‌کنم بس بوده.....
و به دقیقه نکشیده که این‌بار ضربان قلب تهیونگ بالا رفته وقتی که صدای بمی که با ملایمت زمزمه می‌کرده رو می‌شنوم.....
_ملکه‌ی من.....

چنان از حضور سوکجین خجالت‌زده و متعجب می‌شوم که هیجو رو فراموش کرده در تلاشم برخیزم و او در حالی که به تخت نزدیک می‌شده دست سمت من گرفته.....
سوکجین:لطفاً راحت باشین ملکه‌ی من...خواهش می‌کنم.....

تن داغ شده‌ای که بالاخره آروم گرفت روی تخت.....
من.....
من نمی‌تونم به او نگاه کنم.....
هم‌زمان که چشم دوخته‌ام به دخترم لب باز می‌کنم هر چند صدا می‌لرزیده.....
+اتفاقی افتاده پادشاه؟.....

صدای برخورد کفش‌ها زمانی که قدم می‌زده و تخت رو دور.....
سوکجین:کوچولو خوابیده؟.....
لب زیرین رو تحت فشار منگنه‌وار دندون‌ها گذاشته....
+ب‍...بله.....

نفس حبس شده وقتی که سایه‌ی سوکجین رو روی تن خود برای برداشتن هیجو می‌بینم.....
برخورد انگشتش به زیر سینه‌ام که بیش از هر زمانی دیگه‌ای حساس بوده.....

به ملافه چنگ می‌اندازم و به قامت مرد که دخترم رو درون تخت جای می‌داده خیره میشم.....
لبخند روی لب‌هاش زمان تماشای صورت خوابیده هیجو.....
سوکجین:حتی در این حالت هم می‌تونم حدس بزنم چشم‌های جونگ‌کوک رو به ارث برده.....
و لبخندی که لب من داشته از عصاره‌ی غم و خاطره بوده.....

نفس عمیقی کشیده و دست‌های خود رو به هم مالیده و من حالا که هیجو رو در آغوش ندارم ترجیح میدم بنشینم.....
این شکلی برهنه روی تخت در برابر پادشاه!.....

از آرنج‌ها کمک می‌گیرم برای بلند شدن که با قرار گرفتن دستش روی شونه‌ام بالاخره به چشم‌هاش نگاه می‌کنم و اولین چیزی که می‌بینم سردرگمی بوده.....
سوکجین:می‌تونم ازتون درخواستی داشته باشم ملکه‌ی من؟.....

بریده بریده نفس‌ها رو بیرون می‌فرستم.....
+چه درخواستی؟.....
حرکت سیبک گلوش.....
سوکجین:مثل دخترتون من رو تو آغوشتون بگیرین بدون هیچ مرزی...پوستم نیاز داره به نوازش‌های شما.....

.
..
...

در رابطه با فیکشن قاصدک ، dandelion / با کاپل تهجین و یونمین...

برخلاف تصورات غالب خواننده‌ها، هیچ اجباری به کنار هم قرار گرفتن ژانر امگاورس و آمپرگ نیست؛ همون‌طور که اکثر ما می‌دونیم امگاورس رده‌بندی اشخاص بر‌اساس آلفا و امگا و بتا و رفتارهای گرگ‌طور زمان جفت‌گیری و در برابر جفت هست و... آمپرگ یعنی بارداری مردانه.
میشه این دو ژانر رو ترکیب کرد و هم نه؛ من خودم به شخصه از ژانر آمپرگ بیزارم... تصور مردی با دو متر دسته‌بیل و پشم که معلوم نیست اسپرم از کجا واردش شده؛ کجا جاگرفته و از کجا قراره جنین رو بیرون بیاره من رو به شدت شکنجه میده اما...
یک امایی وجود داره...
باردار شدن مردها یک اتفاق غیرممکن نیست؛ احتمالش به شدت کم اما هست؛ اون هم به دو صورت...
یک : مرد ترنس
دو : بیناجنسی یا اینترسکس
برای وضعیت یک، به وضوح مشخصه که جسم کاملا زنانه اما روحیات، رفتارها و افکار مردانه هستن؛ پس از نظر جسمی و جنسی فرد می‌تونه باردار بشه البته به شرط پذیرش روحش به خیلی از دلایل شخصی و... مفصله.
و حالا برای وضعیت دو، در این وضعیت یک شخص هم صفات ثانویه جنسی ( آلت تناسلی ) و هم صفات اولیه جنسی ( ریز و بم صدا، موهای صورت و سینه‌ها ) رو در دو جنس زن و مرد دارا هست؛ حالا به درصدهای کم و زیاد، این شخص به دلیل داشتن واژن، رحم رو هم داره اما رحمی ضعیف و نامناسب پس...
تنها دلیلی که من شاید بتونم آمپرگ رو بپذیرم همین دو شرطه؛ لازم به ذکره با وجود اینکه من جز جین‌مین‌هوپ باقی پسرها رو یک بیبی و نینی و کوچولو و اکوری پکوری بیش نمی‌بینم؛ اما به خوبی از جسم مردانه و رفتارهای مردانه هر هفت پسر باخبر هستم پس بنده به هیچ وجه قصد بی‌احترامی و توهین ندارم و این از علاقه‌ام به یون‌ته و ریل‌لایف نبودن این فیکشن و از راه تا حدودی منطقی باردار کردن جنس مرد مشخصه...
امیدوارم این توضیحات کافی بوده باشه و طی روند پارت‌گذاری ما شاهد بحث به هر شکلی در این زمینه نباشیم.
در نهایت امیدوارم از خوندنش لذت ببرین💚✨

.
..
...

عکس و ادیت‌هایی برای تصور بهتر تهجین این فیک داخل دیلی هست [ @jintae99namkooki ] 🤝🏿🫂

DANDELIONWhere stories live. Discover now