PART 5

196 39 16
                                    

خب...
جایگاه متفاوت و مطمئن جئون سوکجین، پادشاه من و این سرزمین یک موضوع غیرقابل انکار بوده اما...

اما حتی کوه‌ هم، با همه‌ی تکیه‌گاه بودنش می‌تونسته آوار بشه و تو رو زیر صخره‌ها و سنگ‌های خود له کنه و خفه و...

و من می‌ترسم؛ می‌ترسم از مرد بزرگ‌تر و واکنش‌های غیرارادی و تکانشی که داشته.

صدایی شنیده نمی‌شده اما آیا می‌تونم جنبش‌های ریز لب‌های او رو نادیده بگیرم؟!.

استرسی که اضطراب شده.

+پ‍... پادشاه!.

می‌بینم؛ می‌بینم که چطور بدن منبسط شده و در آخر گردن‌ کج کرده.

ناخودآگاه قدمی به عقب برداشته.

نمی‌فهمم چه اتفاقی در حال رخ داده و تنها چیزی که متوجه میشم لبخند مست سوکجین و پشت‌سر آن بوی بنزین.

نمی‌دونم این من هستم یا در اصل توله‌ام؛ اما چیزی در شکم من به تقلا و تب افتاده.

اخم‌ می‌کنم؛ ابروهای به هم گره خورده که ناشی از استشمام رایحه‌‌ی آلفای شاید دیوانه مقابل.

درک نمی‌کنم؛ درک نمی‌کنم که چرا زانوهای خود رو بعد از نفس کشیدن این عطر به هم نزدیک می‌کنم!.

آب دهن رو فرو می‌فرستم وقتی که گردن و صورت سرخ شده و عرق کرده مرد رو می‌بینم.

یک چیزی اینجا اشتباه بوده...

بی‌اراده لب زیرین خود رو مکیده از حسی که تجربه‌اش رو دارم؛ دردی شبیه تیری عصبی و آتشین در حوالی نوک سینه که باعث خمیدگی خفیف کمر شده.

آه لعنتی!.

حرف‌های دقایق پیش، دلتنگی برای پادشاه فقید، رفتارهای عجیب و شاید ترسناک پادشاه فعلی و در آخر این درد ناخوانده، همه و همه دست به دست هم داده و اشک به چشم‌های من نشونده؛ اشکی که خشکیده بعد از تماشای سیاهی و سفیدی چشم‌های او که آلوده به خون شده.

با اینکه چشم‌ها می‌سوخته اما پلک نمی‌زنم؛ می‌ترسم.

فاصله‌ی بین لب‌ها...

قدمی عقب‌نشینی کرده و این میون، شاید این شیشه‌ی ظریف و حساس اعتماد تهیونگ به سوکجین بوده که ترک خورده.

تصادف فاجعه‌بار من و تخت با هم...
ناخواسته روی تخت افتاده و این غریزه بوده پیشتاز همه.
غریزه‌ای که طبق وظیفه‌اش، دست‌های من رو حلقه کرده دور و بر شکم و چیزی که سوال می‌نوشته در ذهن همراه با تعجب، انفعال و سکوت توله جونگ‌کوک و تهیونگ بوده.

نمی‌تونم چشم بردارم.

ترکیب زنجبیل و بنزین...

گرد شدن چشم‌های من وقتی که صورت تهیونگ رو بین دست گرفته.

DANDELIONWhere stories live. Discover now