PART 13

136 27 35
                                    

نگاهی گذرا به صورت رنگ پریده‌ی زن...

متظاهر شده به بی‌تفاوتی و بعد از مرتب کردن کراوات دور گردن و زیر یقه، لب باز کرده.

جی‌هون:امروز جلسه دارم با وزرا ولی حتی یک ثانیه فکرش به سرت نزدیک هم نشه که بخوای غلطی بکنی امگا.

گفت امگا...
شاید از ابتدای ازدواج باید می‌گفت امگا به‌جای عشق، همسر و بورام تا حال...

نفس عمیقی کشید فرد دیگر داخل اتاق به امید کمی، کاسته شدن سرمایی که احاطه‌اش کرده اما گویا هیچ چیز توان مقابله با این مردگی جسم و روحش رو نداشته.

قصد مخالفت و سرکشی داشت اما چطور می‌تونست این واکنش رو به نمایش بگذاره وقتی که هنوز بعد از گذشت یک شب خشک شدن تدریجی مایع خیس و جاری و لزج روی گردنش رو حس می‌کرد.

خون...

بدون چشم برداشتن از دیوار مقابلش، با ته‌ مونده‌ی توانش لب زد.

بورام:اطاعت آلفا.

راضی بود؟.
شاید هم نه...
نمی‌دونست.

غلت خوردن تیله‌های تیره از صورت زن به سمت شکمش، شکم برآمده‌اش...
گهواره‌ای از جنس خون، گوشت و استخوان که نگهدار توله آن دو بود.

دوست داشت؛ دوست داشت شبیه گذشته‌های دور که چیزی جز یک روز پیش نبوده با دیدن این تصویر و عبور این تصور لبخند بزنه اما...

اما خون روی گردن بورام اجازه نمی‌داده.

درست بود؛ جی‌هون برای محافظت کردن از پسرش و مطیع کردن همسرش، بدون رضایت او شاهرگ زن رو گاز گرفته بود تا زهر درون نیش‌ها، وارد رگ‌ و خون بورام بشه و...

دم عمیقی گرفته و از اتاق خارج شده و به دنبال این بیرون اومدن، در حالی که تنها به مسیر جلو خیره بوده؛ لب باز کرده.

جی‌هون:همه آماده هستن؟.

قدم‌های تند و محکمی که نامحسوس کند و مردد شد وقتی که در عوض پیچیدن صدای ملازم، سکوت و آشفتگی او رو شنید.

ایستاد و... چرخید.

ملازمش، همراهش، خدمتکارش رو دید با سری افتاده و چشم‌های فراری و دست‌های در هم پیچ خورده‌ای.

جی‌هون:ملازم...

نگاه کوتاهی که به سرعت دزدیده شد.

_منو عفو کنین سرورم.

یک قدم جلو رفت.

جی‌هون:چه اتفاقی افتاده؟.

ملازم باید باهوش می‌بود و خوب می‌دید ابروهای در هم ادغام شده امپراتور رو و می‌فهمید که...

_س‍... سرور...

فریاد آلفا نفس رو در سینه‌ی مرد مقابل حبس کرد.

جی‌هون:حـــــــــــرف بـــــــــــزن.

سر پایین انداخت.
گ
_ورزا، بیرون قصر، در محوطه‌ی اصلی دست به اعتراض زدن و منتظر هستم تا شما جوابگوی سوالاشون باشین.

کاش جی‌هون زودتر چشم‌های به خون نشسته و نگاه قاتلش رو از روی ملازم بیچاره برمی‌داشت و اجازه نفس کشیدن به او می‌داد.

و خنده‌‌ای سرشار از عصبانیت امپراتور که گوش‌ها رو فتح می‌کرد.

جی‌هون:هه!... اون مفت‌خورهای بی‌مغز فکر کردن کی هستن که من رو، امپراتور رو زیر سوال ببرن؟. هــــــــــــان؟!.

بی‌توجه به صدا زده شدنش از سوی ملازم، محوطه‌‌ی اصلی رو هدف قرار بود.

با خشونت غیرقابل انکاری دروازه‌ها رو باز کرده و همین امر تجمع دایره‌وار وزیرها رو از هم پاشوند.

همهمه و صدای قدم‌ها...

قبل از هر اقدام و حرکتی، چند ثانیه ایستاده و با یک چرخش چشم، همه‌ی افراد رو زیر نظر گرفت.

هم‌زمان با رسیدن ملازم، یکی از وزیرها پا پیش گذاشته.

_عالی‌جناب.

لب زیرین رو به دهن کشیده و جلو اومده.

جی‌هون:خواسته‌ات چیه؟. دلیل جمع شدنتون اینجا چیه؟.

وزیر بعد از گوشه چشمی به هم‌رده‌های خود که کنار و پشت سر او حاضر شده بودن؛ لب باز کرد.

_شایعاتی شنیده شده مبنی براینکه شمن هشداری درباره‌ی خطراتی از جانب شاهزاده‌ی متولد شده دادن که خب... گویا شما نادیده گرفتی‍...

سایش دندان‌های امپراتور تنها به گوش ملازم رسید.

دست بالا آورد برای بریدن جمله‌ی وزیر نماینده شده...

جی‌هون:سریع باش برای رسیدن به چیزی که باید بگی.

_عالی‌جناب، شما قبل از هر چیزی باید در دوران آموزش یاد می‌گرفتین که احساسات شخصی خودتون رو کنترل کنین و به مصلحت کشور فکر کنین؛ اما حالا ما چیزی برخلاف این می‌بینیم... شما به هشدارهای شمن رو اهمیت ندادین؛ فردی که همه به خوبی می‌دونیم با طبیعت و خدایان طبیعت در ارتباط هستن و ما رو به تصمیماتشون آگاه می‌کنن. شما نمی‌تونین؛ شما اجازه‌اش رو ندارین که بخاطر یک رابطه‌ی خونی، کشور رو به نابودی بکشونین؛ نباید بی‌احتیاطی کنیم... فرزند شما نحس و نابودگ‍...

صدای بلند امپراتور همراه با صدای فریاد شمشیر بیرون کشیده شده از غلاف یکی از نگهبان‌ها پیچید و...

جی‌هون:خفـــــــــــه شو بی‌همـــــــــــه‌چیز.

.
..
...

این ستاره پایین برای درخشش بیشتر به لمس تو نیاز داره؛ ازش دریغ نکن.

.
..
...

ووت و کامنت یادت نره رفیق(◕દ◕)⁩

DANDELIONWhere stories live. Discover now