PART 14

125 25 31
                                    

این سر بریده و خون جریان یافته‌ی وزیر بود که مهر اتمامی شد برای صحبت هر دوی آن‌ها و در حالی که شمشیر رو در هوا تکون می‌داد؛ شمشیر خونی رو، رو به وزیرها...

و...

جی‌هون:شـــــــــــم‍...

کلمه جمله نشد و خشم فریاد زمانی که ندیمه مخصوص بورام با گریه و جیغ غافلگیرکننده‌ای پا به محوطه گذاشت و هر واژه‌ای که از بین لب‌های دختر بیرون می‌اومده؛ انگشت‌های امپراتور رو بیش از پیش ترغیب به شانه خالی کردن از نگه‌داشتن شمشیر می‌کرده.

_ام‍... امپراتور... مل‍... ملکه... ملکه خون ب‍... بالا آوردن.

و جی‌هون تنها موند با یک پرسش بی‌پاسخ تهوع‌آور در سرش که دیوانه‌وار خود رو به در و دیوار محبس ذهنی مرد می‌کوبید.

آیا...
آیا توله‌اش...
آیا سوکجین ارزشش رو داشت؟.

با صدای جیغ مجدد ندیمه که سلسله مراتب رو فراموش و ناخواسته، تحت شرایط آمیخته به ترس گستاخی می‌کرده به خود اومده و بعد از پرت کردن شمشیر به گوشه‌ای نامعلوم ته‌مونده‌ی توان خود رو به پاها انتقال داده برای دویدن.

رایحه‌ی احساسات منفی بورام مثل اینکه مجوز خوبی بود برای به اصل خود برگشتن و گرگ شدن.

در چند قدمی اتاق مشترک بوده که شامه قوی و بینایی تیزش قطرات کم‌رنگ و تیره و دایره و نصفه پاک شده خون رو دیده.

ناباور زمزمه کرده.

جی‌هون:ن‍... نه. خواهش می‌کنم.

قبل از رسیدن دست آلفا این هجوم آوردن عده‌ای به اتاق امپراتور و ملکه‌ کشور بود که در رو از هم باز کرد و...

و جی‌هون زانو زد بعد از دیدن خونی که لب‌ها، چونه و بخش‌هایی از لباس‌‌های امگاش رو تصرف کرده بود.

می‌توان گفت شاد و شاکر بود از اینکه پزشک‌ها و پرستارها بی‌اهمیت به مقام انسانی و گرگیش، با سرعت و مهارت گرداگرد بورام حلقه زده برای رسیدگی به او.

یک سرفه‌ی خراش‌دهنده و فوران لخته‌های خونین از سمت امگا کافی بوده برای خنجر خوردن و جوشیدن اشک در چشمه‌ی چشم آلفا و فریاد زدنش...

جی‌هون:بــــــــــــــــــورام.

_سریـــــــع‌تر... بلندشـــــــــون کنـــــــــین.

صدای پزشک سلطنتی در حد و اندازه‌ای نبود که نخ ارتباطی جی‌هون و بورام رو از هم پاره کنه.

لبخند آغشته به خون زن...

خیره چشم‌های هم.
حرکت لب‌های او رو به خوبی می‌دید.
و متاسفانه می‌شنید.

بورام:می‌بینی؟.

البته...
مقصد دست‌های چنگ زده امگا و چشم‌های اشک‌آلود آلفا به شکم زن بود.

در برابر نگاه جی‌هون، پرستاری معشوقش رو با احتیاط روی دست‌ها بلند کرده و روی تخت گذاشته.

یک دست روی زانو و...
یک دست روی زمین.

باید بلند می‌شد.
باید جلو می‌رفت.
هر چند می‌ترسید.
می‌ترسید از احساس کردن تردید.

هر قدم آثاری از زلزله با خود به همراه داشت.
به او رسید و کنارش ایستاد.

هیاهو و تقلای افراد درمانگر جلوی تشکیل یک حباب و فرو رفتن در دنیای دو نفره‌ای رو نگرفته.

به لبه‌ی پیراهن جی‌هون چنگ انداخته.

بورام:م‍... من اولین قرب‍... ‍انیشم؛ من دارم از بین میرم آلفا... می‌بین‍...‍ ‍ی؟.

لب‌ها می‌لرزید؛ در دوراهی سکوت و صحبت بود.

چه کسی یا چه حسی رو در نظر می‌گرفت؟.
بورام یا سوکجین؟.
همسر یا پسر؟.

جی‌هون:درست میشه؛ همه‌چیز درست میشه... حالت بهتر میشه.

صدای خنده‌اش رو شنید قبل از اینکه امپراتور توسط یکی از پرستار بیرون رونده بشه.

بورام:می‌بینی خ‍... ‍ودخواه؟.

.
..
...

این ستاره پایین برای درخشش بیشتر به لمس تو نیاز داره؛ ازش دریغ نکن.

.
..
...

ووت و کامنت یادت نره رفیق(◕દ◕)⁩

DANDELIONWhere stories live. Discover now