پارت اول

383 41 4
                                    

بیشترین درد مال زمانیه که چیزی رو از دست میدیم.

مثل از دست دادن یکی از عزیزانمون.مثل از دست دادن سلامتی.مثل وقتی که بچه ایم و بستنیمون از دستمون میوفته زمین.مثل زمانی که اعتماد یک نفر رو از دست میدیم.مثل زمانی که عشق کسی رو از دست میدیم.

اما تمام این از دست دادن ها ماله زمانیه که از اول چیزی رو داشته باشیم.

اما اگر چیزی از اول وجود نداشت چی؟

اونوقت دیگه درد نمیکشیم؟

یعنی دیگه عذابی در کار نیست؟

پس چرا اون هنوز داشت درد میکشید؟

چرا هنوزتمید داشت وقتی در اتاق باز میشد کسی به کمکش بیاد در حالی که میدونست قراره درد جدیدی رو تجربه کنه؟

مگه از اول هم همین درد ها رو نمیکشید؟اونکه هیچ وقت سلامتی نداشت!اون که همیشه بدنش پر بود از زخم ها و کبودی ها،پس چرا هنوز درد میکشید؟

گاهی اوقات حتی رنگ پوستش رو هم فراموش میکرد.گاهی از یاد میبرد که اونم مثل بقیه توانایی راه رفتن داره.اونم میتونه صحبت کنه.اونم میتونه بدون درد غذا بخوره.

میدونی بدتر از ازدست دادن چیه؟

اینکه دایما در حال تنبیه شدن باشی اما ندونی که چه گناهی مترکب شدی.

اینکه درد بکشی و دلیلش رو ندونی.

اینکه ندونی کی فرصت اشتباه کردن داشتی ولی خودت یادت نباشه.

اخه اونکه تا الان حتی یکبار هم اجازه نداشت جز کتک خوردن و درد کشیدن کار دیگه ای انجام بده،پس چرا مستحق این شکنجه ها شدن بود.

مگه اون مرد پدرش نبود؟









..................................................................................

درست مثل روزهای دیگه ،صبحش رو با دویدن دور دریاچه نزدیک به عمارت شروع کرد.

امروز کار زیادی واسه انجام دادن نداشت پس کمی بیشتر از روزها دیگه برای ورزشش زمان گذاشت.

تقریبا نزدیکه ده بود که به عمارت رسید.مثل همیشه به محض ورودش بوی بینظیر نان های خونگی مشامش رو پر کرد.درست که اون زن مادرش نبود ،اما همیشه طوری رفتار میکرد که نه خدش نه خواهرش احساس نبود مادرشان و یا کمبود مهر مادری رو نمیکردن.

اون پیره زن از زمانی که پسرفقط سه سالش داشت،به عنوان پیشخدمت وارد این عمارت شده بود.بعد از فوت همسر ارباب عمارت ،مسیول رسیدگی به امور دو فرزند ارباب شد و تا به الان که چهار سال از مرگ خود ارباب میگذشت ،هنوز در عمارت ساکن بود و به همونن وظایف قبلیش رسیدگی میکرد. هرگز نمیتونست بپذیره که دیگه خبری از اون خواهر و برادر کوچولو که تمام مشکلات زندگیشون انتخاب بازی بود ،خبری نیست و حالا هر دو انها تبدیل به ریسای بزرگترین گروه مافیایی کل اسیا و پر نفوذترین در کل دنیا شدن.

love me(ویمین)Where stories live. Discover now