پارت بیست و سوم

178 29 5
                                    

مدتی بود که سرش بیش از حد شلوغ شده بود .دیگه اخر های نقشه و عملایتشون بودن و باید همه چیز کاملا درست و بدون اشتباه پیش میرفت.

جای هیچگونه اشتباهی ،وجود نداشت .با کوچکترین خطا،کل تلاش  های این چند سالشون به کل به باد میرفت.از روزی که جنازه ی پارک جونگی تو کلبه پیدا شده بود ،تصمیم بر این شد که بخاطر حذف مهمترین مانعشون ،عملیات پاکسازی زودتر از موعود انجام بشه.

الان هم نزدیک به شش ساعت بود که با مافوق هاش در حال بررسی اخر نقششون بودن .

قرار بود تو یه عملیات غافل گیرانه ،ریاست تک به تک باندهایی که قاچاق انسان انجام میدن،به دست باند گرگاس و گل ببر بیافتد.

البته که در ابتدا ،تهیونگ این موضوع رو نپذیرفته بود اما با صحبت های گونگ یو راضی به همکاری شد .

گونگ یو به خوبی علت مخالفت تهیونگ رو میدونست . تهیونگ از اینهمه قدرت میترسید .در دنیا مافیا ،هر چقدر قدرت بیشتری داشته باشه رقبا و دشمنانت بزرگتر میشن .این برای تهیونگ زنگ خطربود. هیچ دلش نمیخواست دوباره اتفاقی برای خانواده اش بیاوفته .

اما گونگ یو بهش اطمینان داده بود که برای جبران  سالها  غیبتش تو زندگی پسرش هم که شده ،تمام توان خودش رو برای محافظت از پسرش و یادگاری های خواهرش انجام میده .(شاید یادتون رفته باشه ،گونگ یو دایی تهیونگ و دایی ناتنی یونه )

بعد از تموم شدن جلسشون ،با وجود خستگی زیادش،بدون اتلاف وقت،به سمت عمارت به راه افتاد.

بیبیش رو از صبح ندیده بود و اینهمه دوری تحملش براش سخت بود .

به محض رسیدن ،به سمت اتاق مشترکشون رفت .مثل عادت این چند ماه اخیرش،اول تنفس پسر رو چک کرد و بعدش به حموم رفت و  یه دوش حسابی گرفت.

هیچ دلش نمیخواست حتی تو بدترین شرایط هم ،با ظاهر اشوفته و بوی بد ،کنار بیبیش حضور داشته باشه .

بعد از خشک کردن موهاش،با بالا تنه ی برهنه روی تخت دراز کشید و روی پسر کمی خم شد و بار دیگه تنفس جیمین رو چک کرد .

میخواست ازش فاصله بگیره که تو یه حرکت ناگهانی ،لبهاش ،توسط ابنباتهای توتفرنگی مورد علاقه اش بوسیده شد.

*کی اومدی؟

صداش بخاطر خواب خشدار بود و همین باعث لبخند تهیونگ شد.در جواب بوسه ی جیمین ،بوسه ی بدون شهوتی ،به پیشونیش زد.

+ده دقیقه ای میشه که  برگشتم .حالت خوبه بیبی؟

*من خوبم .حتما خیلی خسته ای .با خیال راحت بخواب عزیزم.داروهام رو به موقع خوردم و وعده های غذاییم رو هم کامل خوردم .فقط منتظر بودم تا ددی ببری بیاد و و محکم بغلم کنه و دوتایی بخوابیم .

love me(ویمین)Where stories live. Discover now