پارت بیست و پنجم

112 22 4
                                    

گونگ یو و جونگ کوک یک ساعت قبل با هم دیگه به بهونه ی سر زدن به شرکت ،خیریه رو ترک کرده بودن .

الان هم  تهیونگ و جیمین در حال بررسی اخرین پرونده شون بودن .جیمین تصمیم داشت با تک تک بچه های پرورشگاه و مشکلاتشون اشنا بشه تا بتونه رابطه ی بهتری باهاشون برقرار کنه .

به لطف شهرت شرکت تیهونگ و گونگ یو ،خانواده های زیادی برای به سرپرستی گرفتن بچه ها میومدن؛اما نکته مهم این بود که باید بهش دقت میشد تا بچه ها به خانواده ای داده بشن که با روحیات و نیازهاش هماهنگ باشه .

مثلا یکی از بچه ها پدر و مادرش رو در یک صانحه ی دریایی از دست داده بود و طبیعتا نباید به خانواده ای واگذار بشه که شغلشون تو این زمینه باشه ؛واگرنه همیشه اون بچه نگران از دست دادن خانواده اش بود .

برای همین جیمین اصرار داشت راجب همشون بدونه و بهترین خانواده رو برای هر کدوم پیدا کنه و در مدتی که پیشش هستن ،با توجه به استعدادهاشون برای هر کدوم کلاس و مربی مخصوص به خودشون رو استخدام کنه .

تهیونگ نگاهی به بیبی موچیش انداخت که با دقت مشغول مطالعه ی اخرین بچه بود،انداخت  .

+این اخریشه .بعدش باید بریم عمارت .مطمعنم یون و جین منتظرتن تا حسابی ازت حرف بکشن .

جیمین سرش رو از پرونده بیرون اورد.لبخند قشنگش رو به مردش هدیه داد .

*فکر کنم تا الان کلی بابا کوک رو کلافه کردن .

+پس اگر بابا کوک ات رو دوست داری بهتره زودتر راه بیافتیم تا کله ی گنده اش از تنش جدا نشده.

*الان تموم میشه .فقط یه صفحه اش مونده .باورت نمیشه ته ؛این بچه نمرات زبانش از بقیه درسهاش خیلی بهتره .تمام هشت سال تحصیلیش نمره ی کامل تو زبان گرفته .هر کدومشون یه استعداد خاص دارن .مثلا یکیشون به شدت تو نوشتن داستان و شعر توانایی داره .یکی دیگه کل پرسنل رو با نقاشی های که روی دیوار و شیشه ها میکشه کلافه کرده اما به نظر من هر کدومشون یه شاهکاره به تمام معناست .یکی دیگه شون عاشق اشپزی کردنه و تا وقت خالی پیدا میکنه میره تو اشپزخانه و کلی چیز میز مختلف درست میکنه .اونم با چند تا چیز ساده .میبینی هر کدومشون  چقدر خاص  هستند .

+درسته .من مطمعنا با وجود تو قراره هر کدوم تو مسیر درستی قرار بگیرن و کلی از استعداد هاشون استفاده ی صحیح کنن.الانم بهتره زودتر بریم .

*چشم ددی جونم.فقط دقیقه بهم وقت بده تمومش کنم.

+باشه .پس من میرم ماشین رو روشن کنم تا تو میای.

.

.

.

.

.

.

.

.

love me(ویمین)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora