پارت دوم

261 41 1
                                    

شنبه -۱۱صبح-عمارت ماه نقره ای

از صبح خیلی زود دو تا از مستخدم ها ،بعد مدت ها از اتاق خارجش کردن و به اتاق جدیدی بردنش که گوشه ای از اون ، وان حمومی قرار داشت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

از صبح خیلی زود دو تا از مستخدم ها ،بعد مدت ها از اتاق خارجش کردن و به اتاق جدیدی بردنش که گوشه ای از اون ، وان حمومی قرار داشت. به سمت وان بردنش و شروع به تمییزیش کردن.

نزدیک به یکی دو ساعت کامل مشغول شستن تمام نقاط بدنش ،حتی خصوصی ترین قسمت های بدنش بودن و جیمین در حالی که گونه هاش از خجالت سرخ شده بود، تمام تلاش خودش روبرای پوشاندن اندام خصوصیش با دستان کوچولوش میکرد تا از دید مستخدم ها مخفیش کنه. بعد از تموم شدن حمام ،شروع به اصلاح و مرتب کردن موهاش کردن.

قرار بود امروز برای اولین بار از عمارت خارج شه و هرگز به چند متریش هم بر نگرده .

درسته که تا پنج سالگی زندگی متفاوتی با الان داشت و مثل هر بچه دیگه ای در کنار والدینش با وجود دعواهای شبانه روزی شون ،از زندگی کودکانه اش لذت میبرد؛اما همان زمان هم هرگز حق بیرون رفتن از عمارت رو نداشت.پدرش فرد شکاکی بود و دایما توهم خیانت و جاسوسی از طرف افراد و نزدیکانش رو داشت،به همین خاطر حتی به همسر و فرزند خودش هم اجازه خروج نمیداد.

نمیدونست چی در انتظارش هست اما کاملا مطمعن بود که هر چقدر هم که اون مرد ،وحشتناک باشه باز هم فاصله ی زیادی بین اون و پدرشیطانیش هست.

حداقل به لطف اون مرد چهار روز از هیچ شکنجه و کتکی خبری نبود.پدرش حتی تو این چند روز حتی یکبار هم برای دیدنش نیومده بود.چی بهتر از این.

درسته که هنوز درد داشت ،اما وقتی امید به رهایی داشته باشی تحمل بدترین دردها هم برات راحت تر میشه.

یکی از خدمتکاربعد از تموم شدن کارهاشون به سمتش اومد و گفت که کمی تو اتاق استراحت کنه و زمان رفتن که شد دوباره خودش میاد و بهش تو پوشیدن لباس ها کمک می کنه.

امیدوار بود حداقل الان که قراره واسه همیشه از این عمارت دور شه ،برای این ساعات اخر اجازه داشته باشه که لباسی به تن کنه، اما اون ابلیس انسان نما حتی از اخرین فرصت ها رو هم برای ازار دادنش از دست نمیداد.

به مچ دستش نگاه کرد.یعنی اون مرد بهش اجازه میداد تا اون شکل ها رو از روی دستش از بین ببره؟یا اینکه اونم میخواست نقش های جدیدی رو بدنش حک کنه؟

love me(ویمین)Where stories live. Discover now