پارت شانزدهم

128 30 3
                                    

واسه اخرین لحظات ،از منظره ی اسمان خراشه ای که واسه دو سال تموم ،شاید هم بیشتر تبدیل شده بود به خونه ام،لذت میبردم.خوشحالم که بالاخره به خونه برمیگردم و میتونم این مدت دوری از عزیزانم رو جبران کنم و اون تربچه فسقلی رو از نزدیک ببینم.این مدت اینقدر سرم شلوغ بود که حتی فرصت نکردم به دیدنش برم.

یون هم بخاطر بارداریش نتونسته بود بیاد پیشم؛بعد زایمانش هم کلی کار عقب افتاده داشت و این شد که دو سال همدیگه رو ندیدیم.

با صدای تقه های در از فکر بیرون اومدم .

+بفرمایید.

جین بعد از باز کردن در،وارد دفتر کار تهیونگ  شد.

+چی شد هیونگ؟

٪چی میخواستی بشه.پرواز رو کنسل کردم و به یون گفتم فعلا نمیتونیم برگردیم.بعدش هم کلی جیغ و داد کرد که چرا بهش زودتر نگفتم تا حداقل به جیمین راجب برگشتمون چیزی نگه.

+یون همیشه زیادی روی جیمین حساسیت نشون میده.ازش به دل نگیر هیونگ.

٪اونم حق داره.بچه از دیشب با کلی ذوق منتظر رسیدن ما بوده و بعد اینطوری خورده تو ذوقش.خودت که وضعیتش رو میشناسی.یون چند بار که واسه روند درمان جیمین با نامجون تماس گرفت،گفت که جیمین جز خودمون فقط با یکی از بچه های مدرسه اش صمیمیه و با بقیه نمیتونه راحت ارتباط برقرار کنه ؛واسه همین به ما وابسطه شده و خیلی دلتنگمون میشه و این دوری اذیتش میکنه.جیمین حتی واسه تویی هم که خیلی باهات وقت نمیگذرونده دلتنگ میشه و هر بار که میبینتمون کلی از حالت میپرسه .

تهیونگ  چیزی نگفت و فقط نگاهش رو از جین گرفت و مجددا به منظره پشت پنجره خیره شد.دو سال تموم در تلاش بود تا احساساتش رو نسبت با جیمین از بین ببره و به چشم خواهرزاده اش بهش نگاه کنه ،اما مگه دل بی صاحابش این چیز ها حالیش بود.

هر وقت هیونگ هاش از کره برمیگشتند ،سعی میکرد یه جوری از زیر زبانشون راجب جیمین  و وضعیتش ،حرف بکشه.

اینقدر راجبش کنجکاوی میکرد که بالاخره یونگی متوجه احساسات تهیونگ نسبت به  جیمین شد.اولش کلی تهیونگ رو بخاطرش سرزنش کرد ،اما بعدش سعی کرد با دلیل مختلف،پسرک رو از قلبش بیرون کنه که با شکست مواجه شد.از اون زمان بود که بهش پیشنهاد کرد که زندگیش رو بسپاره دست سرنوشت و ببینه ایا پسرک سهم از زندگیش داره  یا نه.

٪هی با توام کیم.

+ااااا.......ببخشید هیونگ .یه لحظه ذهنم رفت یه جای دیگه.چی گفتی؟

٪میگم کاری هست که قبل رفتن انجام بدیم؟

+نه ؛بالاخره همه چیز تموم شد و مبارزه اصلی شروع شد.

٪باز رفت تو دنیا فیلم و سریال.باور کن این جمله رو هزار بار تو فیلما شنیدم.حواست باشه پرواز واسه ساعت چهاره.من میرم وسایلم رو یه دور دیگه چک کنم.تو هم سر وقت اماده باش.اینبار باز کنسل کنی همین میز کار رو میکنم تو کونت.

love me(ویمین)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora