سلام، لطفا بوک رو با پارتای اولش قضاوت نکنید، کم کم که وارد عمق داستان بشید، جذابیت داستان بیشتر به چشم میاد🔥
شاید یه کلیشهٔ تکراری به نظر بیاد، اما من کسی نیستم که تکراری بخوام بنویس، پس لطفا صبر داشته باشید تا کم کم پازل های داستان آشکار بشن و در نهایت کنار هم قرار بگیرن💞
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
: قربان، متاسفانه محموله ارسالی اسلحه به چین با شکست مواجه شد.
+چـــــــــــــی؟!
جونگ کوک با خشم از روی صندلیش بلند شد و فریادش رو بین پرده های لرزون گوش فرد مقابلش آزاد کرد.: متاسفیم قربان، باند بلک کیم…
+باز هم باند بلک کیمها؟! احمقا پس شما چه غلطی میکردید؟؟ این چهارمین محموله ایه که توسط اون آشغالا به گند کشیده میشه و اونوقت شما فقط بلدید بیاید اینجا به من بگید متاسفم؟؟؟
جونگ کوک با خشم قفسهٔ سینش جابجا میشد و بتای روبروش هر لحظه فکر میکرد امگای سلطنتی هر آن ممکنه از عصبانیت منفجر بشه.
جونگ کوک از پشت میزش کنار رفت و با عصبانیت گفت
+خودم خدمتشون میرسم، این بار نمیزارم قِسِر در برن !!!این رو گفت و با قدم های محکمش، بتا رو هم مجاب کرد تا با ترس دنبال امگای قدرتمند به راه بیفته.
.
.
.: قربان شما مطمئنید؟
+هیچوقت تا این حد مطمئن نبودم تیانگ.
جونگ کوک این رو گفت و بعد از اینکه مطمئن شد خشابش دیگه جایی برای گلولههای اضافه نداره، از ون پیاده شد.
پشت سر جونگ کوک، ده ها سیاه پوشِ نقابدار پیاده شدن و پسر مو مشکی رو پوشش دادن. جونگ کوک نیشخندی زد و زیر لب زمزمه کرد
"کارِتون تمومه بلک کیمهای احمق"این رو گفت و بلافاصله همراه افراد قوی و آموزش دیدش، به سمت عمارت قدم برداشت.
.
.
.•tae's pov•
&جناب کیم، متاسفانه اتاق پسر و همسرتون محاصره شده. دستور چیه قربان؟
عربده ای از شدت خشم کشیدم و یقهی مرد بتا رو تو دستام جا دادم.
-دستور؟؟ تا آخرین قطرهی خونِتون از خانوادم محافظت کنید بزدلـاااااااااابا خشم مرد رو به کناری هُل دادم و قدم های محکم و پر صدام رو به نشونه اعتراض به این دنیای نامرد، با صدای بلند به زمین میکوبیدم و به سمت اتاق عزیز کرده هام میرفتم.
-میکشمت جئون، کارت به جایی رسیده که جون خانوادم رو تهدید میکنی؟ خودت و تمام نسل و نَسَبِت رو به آتیش میکشم کثافتِ آشغال.
YOU ARE READING
S̷l̷o̷w̷ ̷d̷e̷a̷t̷h̷ ᵥₖₒₒₖ
Fanfiction|مرگ تدریجی| کائنات دو تا رئیس مافیا رو کنار هم قرار میده که از قضا کیم تهیونگ آلفای خون خالص پک فکر میکنه که جئون جونگ کوک مسبب تمام بدبختیهاشه. طی یه درگیری جونگ کوک ضربه ای به سرش میخوره که باعث میشه حافظش رو از دست بده. جونگ کوک چیزی به یاد نم...