شرط آپ پارت بعد:
✴️شرط ووت: +170 ووت
💬شرط کامنت: +350 ووتشرطا رو بردم بالا تا کمی دیرتر برسن و وقت کنم بنویسم، توی یک روز و نیم گذشته این سومین پارتیه که آپ میشه، نابود شدم🥲😂
(با عرض پوزش، متن ویرایش نشده)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با دیدن صحنهٔ مقابلش، مات و مبهوت خشکش زده بود. سویا داشت همراه دخترش قدم برمیداشت و این یعنی تهیونگِ بدبختی که این همه برای دخترکش عزاداری کرده بود، باز هم گول سویا رو خورده بود.
اون زن عفریته چرا اینقدر پست بود که حتی دختر تهیونگ رو هم ازش گرفته بود؟ هجوم آدرنالین توی رگهاش موجب شد خونش به جوش بیاد و صورتش از فرط خشم، قرمز بشه. گرگ آلفاش داشت دندون قروچه میکرد، چون گرگ آلفاش هم دونسنگش تهیونگ رو مسلما دوست داشت و دیدن این صحنه براش خشم زیادی رو به همراه داشت.
سویا بدون اینکه متوجه آلفای خشمگین بشه، داشت با دخترش در کمال آرامش، خرید میکرد! این صحنه ها تاب خویشتن داری هوسوک رو ربودن و موجب شد هوسوک بلافاصله بخواد به سمتش هجوم ببره. اما لعنت به تنها بودنش. حالا که فکرش رو میکرد، کاش دو سه تا بادیگارد دنبال خودش راه مینداخت تا بتونه بادیگاردای غول چملق دور زن سفید پوشی که باطنی سیاه داشت رو شکست بده و دختر تهیونگ رو پس بگیره.
با خشم موبایلش رو از توی جیبش خارج کرد و شمارهٔ سر محافظای آپارتمان شخصی خودش رو گرفت. بعد از دو بوق، بلافاصله تماس برقرار شد که هوسوک حتی مهلت اعلام وجود هم به شخص پشت خط نداد و سریع لب زد
_بیا به لوکیشینی که برات میفرستم، ده تا بادیگارد هم همراه خودت بیار. دیر کنی، اخراجی. تا پنج دقیقه دیگه، اینجا باش!بی هیچ رحمی کلمات رو خطاب به آلفای شوکه شدهٔ پشت خط ادا کرد و تماس رو بدون اینکه حتی مهلت بده صدای نفس های شخص پشت خط رو بشنوه، قطع کرد.
باید حواسش رو جمع میکرد زن روبهروش متوجه حضورش نشه و از دیدرأسش عبور نکنه تا بتونه دخترک تهیونگ رو پس بگیره.
.
.
.(تهیونگ)
با چشمای پف کردش به قاب عکسی خیره بود که درخشندگی لبخندش مغز استخوانش رو میسوزند و چشماش رو کور میکرد.
-میبینی امگا؟ میبینی چشمای مشکیش چقدر قشنگه؟ دلم برای چشمای قشنگش تنگ شده. حتی دیدن روح امگاش هم نمیتونه منو راضی کنه وقتی چشمای مشکی قشنگش رو بسته و صدای زیباش خاموش شده.
سرش رو کمی کج کرد و خیره در قاب عکس این بار خطاب به جونگ کوک ادامه داد
-الان خوشحالی کوکی؟ خوشحالی که دارم درد میکشم از نبودت؟ میبینی چطور غرورم زیر بار غم سنگینت له شد کوکی؟
YOU ARE READING
S̷l̷o̷w̷ ̷d̷e̷a̷t̷h̷ ᵥₖₒₒₖ
Fanfiction|مرگ تدریجی| کائنات دو تا رئیس مافیا رو کنار هم قرار میده که از قضا کیم تهیونگ آلفای خون خالص پک فکر میکنه که جئون جونگ کوک مسبب تمام بدبختیهاشه. طی یه درگیری جونگ کوک ضربه ای به سرش میخوره که باعث میشه حافظش رو از دست بده. جونگ کوک چیزی به یاد نم...