دو بادیگارد دیگه به سمت هیونجین اومدن و بازوهاش رو گرفتن. جونگکوک رو به یونگی گفت
+میخواید چی کار کنید؟ میخواید بی رحمیتون رو بهم نشون بدید؟ من تسلیم، کاری بهش نداشته باشید.تهیونگ سوتی کشید و گفت
-واو، میبینم نقطه ضعف پیدا کردی. اینقدر دوستش داری؟جونگ کوک نگاهش فقط قفل هیونجینی بود که داشتن به سمت حیاط عمارت میبردن. به سمت یونگی رفت و گفت
+هیونگ، میخوای چی کارش کنی؟شوگا سیگاری بین لباش گذاشت و بعد از گرفتن دمی ازش و خالی کردنش توی هوای سنگین اطرافش، گفت
~میخوام آبکشش کنم. یه موش کثیف آبکشیده.جونگ کوک که فهمید منظور شوگا چیه، هینی کشید و محکم به دست شوگا چنگ زد.
+هیونگ، اون تنها کسیه که بهم محبت کرده توی این یه سال، لطفا ازم نگیرش.هوسوک خندهٔ تلخی کرد.
_منم این حرف رو بهت زدم جونگ کوک ولی تو یادت نیس، وقتی که به خونسردی شاهد مرگ نامزدم شدی و شکستن منو دیدی.جونگ کوک اشک توی چشماش حلقه زد. اون به هیونجین مدیون بود. اون خیلی کمکش کرده بود. حالا داشت به خاطر اون میمرد؟
+غلط کردم، فقط اون رو ازم نگیرید، اون خیلی کمکم کرد.
نامجون چشماشو چرخوند و با بی حوصلگی گفت
*این دراماها رو تموم کن جونگ کوک، این اشکا چیزی از گناهای تو و اون عوضی کم نمیکنه.+مگه نمیگید براتون مهم نیستم، پس چرا مثلا سر غیرتی شدن روی من میخواید اون رو بکشید؟
*برای ما ننگه که پنج تا آلفاییم و امگامون رو یه غریبه مارک کنه، میفهمی؟ اونم تویی که مارک جفتتو داری. این ننگ بزرگیه جونگ کوک.
+ولی اون که مارکم نکرد.
-ولی میخواست مارکت کنه.
این فریاد خشمگین آلفای تهیونگ بود که مستقیم به گوش های امگا سرایت کرد.جونگ کوک هم متقابلا فریاد کشید
+جربت دارید بلایی سرش بیارید تا برای همیشه ازتون متنفر بشم. چرا فقط اخراجش نمیکنید؟! حتما باید جنایتکار بودنتون رو به رخم بکشید؟؟؟ اون چه گناهی کرده که باید قربانی کدورتای بین ما بشه؟!شوگا چشماشو چرخب داد و از جاش بلند شد.
~تو میفهمی چی میگی؟ تو یه امگایی کوک، چه بخوای و چه نخوای، ما هم بزرگت کردیم و هم همه تو رو مکنهٔ ما میبینن که در حال حاضر تنها امگای بین ما، تویی. حالا فرض کن یکی بیاد ببینه مارک یه غریبه به جای مارک جفتت نشسته. درمورد ما چی فکر میکنه؟ نمیگن پنج تا مافیای گردن کلفت که همشون آلفا ان، اینقدر عرضه نداشتن که از امگاشون محافظت کنن؟+محافظت از من یعنی اینکه حبسم کنید و هر روز یه زخم جدید بهم بزنید؟! اون حتی مارکم هم نکرده. اون میخواست گندی که شما به جسمم زده بودید رو پاک کنه و هاناهاکیم رو از بین ببره. شما که مثلا آلفاهای محافظهکاری هستید، چی کار کردید؟! شده یه بار بگید تنها امگای خانوادتون داره عذاب میکشه؟ شما خیلی غیرت داشتید که منو به زور بچه دار کردید و خودتون هم به زور گرفتیدش؟! اگه این غیرته، من میتونم از همتون غیرتی تر بشم و جوری عذابتون بدم که بفهمید چی سرم آوردید.
VOCÊ ESTÁ LENDO
S̷l̷o̷w̷ ̷d̷e̷a̷t̷h̷ ᵥₖₒₒₖ
Fanfic|مرگ تدریجی| کائنات دو تا رئیس مافیا رو کنار هم قرار میده که از قضا کیم تهیونگ آلفای خون خالص پک فکر میکنه که جئون جونگ کوک مسبب تمام بدبختیهاشه. طی یه درگیری جونگ کوک ضربه ای به سرش میخوره که باعث میشه حافظش رو از دست بده. جونگ کوک چیزی به یاد نم...