𝕻𝖆𝖗𝖙 ¹⁸: از مارس تا آوریل

1.4K 230 173
                                    


از وقتی جیمین به هوش اومده بود، یه پاشون بیمارستان بود و به پاشون خونه برای خواب و خوراک. جونگ کوک از وقتی که اونطوری کتک خورده بود، تهیونگ رو ندیده بود و از این بابت شاکر بود. بقیه رو هم خیلی کم توی خونه میدید. بیشتر شوگا بود که به خونه برمیگشت تا روی ساخت دارو تمرکز کنه.

جونگ کوک که حوصلش سر رفته بود، از پله ها پایین رفت و وقتی دید کسی خونه نیست، نفس راحتی کشید. کشی و قوسی به کمرش داد و نگاهی به اطراف انداخت. سرفه ای که کرد باعث شد اخمی از سوزش سینش بکنه. نگاهی به آزمایشگاه شوگا که درش آبی پررنگ بود و روش با خط قرمز و پررنگی نوشته بود "وای به حالت اگه بیای داخل". جونگ کوک خنده کوتاهی کرد و رو به یکی از خدمتکارا گفت
+شوگا تو آزمایشگاهشه؟

خدمتکار نگاهی به جونگ کوک انداخت. اون ارباب خونه نبود و پیش اربابای این خونه هم منفور بود، پس چرا اصلا باید بهش اهمیتی میداد؟ اخمی کرد و از کنارش رد شد. جونگ کوک با تعجب به خدمتکاری که حتی اونم خودش رو بالاتر ازش میدونست، نگاه کرد. شونه ای بالا انداخت. براش اهمیتی نداشت که کسی بهش احترام بذاره یا نه، وقتی حتی خانوادش هم اونو یه خائن میدیدن. لابد عوضی بود دیگه.

به سمت آزمایشگاه شوگا رفت و آروم در زد. حوصلش سر رفته بود و حتی اگه دعوا هم میکرد، براش بهتر از سکوت سرسام آور این عمارت بی رنگ و رو بود. وقتی جوابی نشنید، در رو آروم باز کرد و نگاهی به داخل انداخت. شوگا به دقت داشت نمونه ای رو زیر میکروسکوپ بررسی میکرد و چنان تمرکز کرده بود که متوجه حضور پسر نشد.

+هیونگ...

~هوم؟

جونگ کوک در رو بست و نزدیکتر رفت. همیشه فضاهای آزمایشگاه ها رو سفید تصور میکرد، اما فضای آزمایشگاه شوگا، خاکستری بود. جونگ کوک نزدیک رفت و صندلی چرخ داری رو کنار شوگا کشوند و روش نشست. شوگا بعد از یادداشت چند خط دیگه، دست از کار کشید و نگاهش رو به پسر داد.
~چیزی میخوای؟

+حوصلم سر رفته.

~به نظرت من دلقکم که وقتی حوصلت سر رفت بیای سراغ من؟

+به جز تو کسی خونه نیست.

~برو یه کار دیگه کن.

جونگ کوک هوف کلافه ای کشید و نگاهش رو معطوف بشر های پر از محتوای رنگی و زیبای روبروش کرد.
+اینا چی توشونه؟

میخواست به یکی دست بزنه که شوگا دستش رو بلافاصله گرفت.
~دست نزن. اونا ماده های شیمیایی ان. محلول، اسید و... مثلا محلول سزیم کلرید، اسید معده و...

+اسید معده هم اینجا نگه میداری؟!

~باید هر چیزی که فکر میکنم میتونه روی گیاهی که داره توی...

کف دستش رو روی قفسهٔ سینهٔ جونگ کوک گذاشت و ادامه داد
~اینجا رشد میکنه رو امتحان کنم. علم تجربی برای چیه پس فکر کردی؟ مدام باید آزمایش و مشاهده کنی و نتایجتت رو مرتب چک کنی. کوچکترین اشتباهی میتونه جون یه عالمه انسان رو به خطر بندازه، اینو میفهمی؟

S̷l̷o̷w̷ ̷d̷e̷a̷t̷h̷ ᵥₖₒₒₖDonde viven las historias. Descúbrelo ahora