سلام بچهها، مرسی از حمایتهاتون
توی این چند روز سرم شلوغتره و نمیتونم زودتر آپ کنم، به همین خاطر شرط رو بالاتر میبرم که وقت بیشتری برای نوشتن داشته باشم. چون ماشاالله شما توی یه روز الی یه روز و نیم، شرطا رو همش میرسونید و من وقتم کمه برای نوشتن🥲❤کلید آپ پارت بعد:
ووت: +190 ووت
کامنت: +400 کامنتمیدونم اینم زود میرسونید، ولی امیدوارم دو روز وقت بیشتری برام بخره😂❤ ممنون از حمایتهاتون، دوستتون دارم، ماچ به همتون💜
یه موضوع به شدت مهم که سوال خیلیاتون هست:
⛔⛔خیلیا درمورد یونکوک شدن بوک پرسیدن، گایز، چه عزیزانی که دوست داشتید یونکوک بشه و چه عزیزانی که دوست نداشتید، باید خدمتتون عرض کنم: کاپل اصلی بوک از اول تهکوک بوده و خواهد بود، اوکی؟ من تهکوک رو هیچوقت نمیتونم کنار بذارم واسه بوکام، پس هر اتفاقی که قبلا افتاده یا بعدا بخواد بیفته، کاپل اصلی تغییری نخواهد کرد. ⛔⛔ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(تهیونگ)
نفسی تازه کرد و دستی به موهای کوتاه شده و موج دارش که تازه همه رو مشکی کرده بود، کشید.(تهیونگ سال 2020 رو در نظر بگیرید گایز، اگه یادتون نیست، با همون چیزی که نوشتم تصور کنید.)
نگاهی به یوتایی که مثل سایه همه جا دنبالش بود، انداخت. یوتا به در اشاره کرد. تهیونگ نفس عمیقی کشید. چند وقت بود که خانوادش رو ندیده بود؟ شاید آخرین بار، روز مراسم خاکسپاری جونگ کوک بود، نه؟
بدتر از همه این بود که مجبور بود با جیمین روبهرو بشه. جیمینی که بارها هشدار داده بود جونگ کوک رو اذیت نکنن و اون بی گناهه، اما کی بود که بشنوه؟
آهی کشید و این بار عزمش رو جزم کرد تا زنگ در رو به صدا دربیاره. دکمهٔ واحد جیمین رو زد و منتظر شد. بعد از چند لحظه، این صدای هوسوک بود که از آیفون پخش شد.
_تهیونگ تویی؟چشمای آلفای خون خالص درشت شد. آخرین باری که هوسوک رو توی این خونه دیده بود، شیش هفت سال قبل بود و حالا چی شده بود که هوسوک سر از اینجا درآورده بود؟
هوسوک که سکوت تهیونگ رو دید، مجددا به حرف اومد
_نمیخوای بیای بالا؟تهیونگ به خودش اومد و سری تکون داد.
-لطفا در رو باز کن هیونگ.بلافاصله صدای تیک باز شدن در، توی گوشهای آلفای خون خالص طنین انداز شد. لبش رو با زبونش تر کرد و راهی آسانسور شد. در رو پشت سرش بست و بعد از گذشت از پارکینگ بزرگ اون ساختمون شیک، بالاخره تونست به آسانسور برسه. یوتا تمام مدت با اخم به اطراف خیره بود. تهیونگ با دیدن اخم غلیظ یوتا، اخمی کرد و همونطور که دکمهٔ مورد نظرش رو میزد، پرسید
-چی شده؟
![](https://img.wattpad.com/cover/373774175-288-k870348.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
S̷l̷o̷w̷ ̷d̷e̷a̷t̷h̷ ᵥₖₒₒₖ
Fanfic|مرگ تدریجی| کائنات دو تا رئیس مافیا رو کنار هم قرار میده که از قضا کیم تهیونگ آلفای خون خالص پک فکر میکنه که جئون جونگ کوک مسبب تمام بدبختیهاشه. طی یه درگیری جونگ کوک ضربه ای به سرش میخوره که باعث میشه حافظش رو از دست بده. جونگ کوک چیزی به یاد نم...