همه نگاهشون به دست بتا بود. یه جعبهٔ کوچیک و مشکی رنگ دستش بود.
هیچکدوم حس خوبی از اون جعبه نمیگرفتن. بتا نیشخند زنان نزدیک تهکوک رفت و جلوی جونگ کوک روی زانوهاش خم شد و روی کفشاش نشست.
: اینم یه هدیه برای امگای گستاخمون.جونگ کوک استرس عجیبی گرفته بود. حس میکرد اون جعبه بوی مرگ میده.
+این چیه؟بتا لبش رو با زبونش تر کرد و با هیجان غیر قابل انکاری گفت
: اینا رو برای تو آماده کردم.بتا بلند شد و رو به تهیونگ گفت
: خوشحال باش که اجازه میدیم خودت جفتت رو به کشتن بدی.رو به اعضا کرد و با هیجانی که به مراتب بیشتر از قبل شده بود، اضافه کرد
: شما هم قراره شاهد مرگ گستاخترین، احمقترین، سگجونترین و بدبختترین امگای دنیا باشید.تهیونگ حس میکرد قلبش داره توی دهنش میزنه. اون بتای عوضی داشت چه گوهی میخورد؟
-مگه...مگه ما هم دشمنتون نیستیم؟ پس چرا فقط جونگ کوک باید درد بکشه؟
بتا نیشخندی طبق معمول زد و به سمت تهیونگ برگشت.
: دوازده تا ارباب وجود داره که مبخوان ازتون انتقام بگیرن. از این دوازده تا نماد قدرت، هشت تاشون از جئون جونگ کوک فقط کینه دارن.همه مات و مبهوت به بتا خیره مونده بودن.
_دوازده تا؟!
بتا با سرگرمی به سمت هوسوک چرخید.
: درسته آلفا، دوازده تا !جونگ کوک که هنوز خشکش زده بود، گفت
+چرا هشت تاشون از من کینه دارن؟بتا به سمت امگا برگشت.
: فکر نکنم هیچوقت به جواب سوالت برسی. حتی اگه فرار هم کنی و تا ابد دنبال جواب بگردی، هرگز نمیفهمی.+چرا؟
: فقط بدون اربابها فقط میخوان تو رو شکنجه کنن.
شوگا از ترس نفس نفس میزد. چیزایی که میشنید، فقط یه چیزی رو براش روشن میکرد. اونم این بود که...
~پس...پس اونا از ما متنفر نیستن و فقط میخوان جونگ کوک رو جلوی ما نابود کنن، نه؟ پس تمتم تهدیداتون فقط واسه گیر انداختن جونگ کوک توی این وضعیت بود؟
بتا با لبخند به سمت دیوار شیشهای رفت.
: تو یه دکتر باهوشی مین شوگا.~اما...چطور ممکنه از ما متنفر نباشن ولی هم چهار سال پیش و هم الان ما رو بدزدن؟
بتا خندة کوتاهی کرد و با سرگرمی به سمت وسایل مورد علاقش که بقیه ازش هراس داشتن، رفت.
: اونا ازتون متنفر نیستن، ولی یکیتون اینجاست که هشت تا قدرت برتر دوست دارن تیکه تیکش کنن.جونگ کوک از شدت ترس و استرس دو تا دستش رو روی گوشاش گذاشت.(آرمیا، یادتونه کوک هرموقع استرس میگرفت، گوشاش رو با دستاش میپوشوند؟ مثل توی مراسما؟ حالا اینجا هم از این ویژگیش استفاده شده.)
YOU ARE READING
S̷l̷o̷w̷ ̷d̷e̷a̷t̷h̷ ᵥₖₒₒₖ
Fanfiction|مرگ تدریجی| کائنات دو تا رئیس مافیا رو کنار هم قرار میده که از قضا کیم تهیونگ آلفای خون خالص پک فکر میکنه که جئون جونگ کوک مسبب تمام بدبختیهاشه. طی یه درگیری جونگ کوک ضربه ای به سرش میخوره که باعث میشه حافظش رو از دست بده. جونگ کوک چیزی به یاد نم...