کلاغا خبر رسوندن شرطا رو نرسوندید اما نویسنده اومده بازم آپ کنه🚶♀️
اینم به خاطر گل روی ریدرای منتظرمون💖🔥
این بار شرطا نرسه، از دستتون میزنم به کوه و ییابون دیگه خبری از آپ نیست😔😂شرط آپ پارت بعد:
✴️ +190 ووت
💬 +400 کامنتاگه میخواید پارت بعد هم شامل حالتون بشه، پر کردن ستاره پایین یادتون نره و کامنتا رو هم از حضورتون منور کنید، با تشکر💞
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هانول بهت زده به مرد میانسال خیره بود. دادههای توی ذهنش با وجود اون مرد همخونی نداشت. اون مردِ یوتا…
چرا تا به اون موقع از وجودش بویی نبرده بود که حالا شوک سرتاسر وجودش رو فرا بگیره؟ همه شوکه بودن. اما در این بین، یوتای جونگ کوک گویا بیشتر سعی در جمع کردن اعضای خانوادش پشت سد دفاعیش رو داشت تا بلکه جونشون رو حفظ کنه. اون باید از همشون محافظت میکرد.
هانول به سرعت رایحهٔ عجیبی که موجب خشک شدن حضار شده بود رو از حکمرانی فضا منع کرد. باید تمرکزش رو روی جنگیدن با مرد چشم قرمز روبهروش میذاشت و جون خودش رو نجات میداد و صد البته…انتقام همسرش رو میگرفت.
اعضا که تازه قدرت حرکت و تکلمشون مجددا به کار افتاده بود چرخدندههای بدنشون به چرخش واداشته شده بودن، شروع به آماده کردن سلاحهاشون برای جنگ با مرد میانسال کردن. مرد با لبخند خود پسندانه و رضایتمندی به تشویش و تنش فضا نظاره داشت؛ گویا در حال دیدن اجرای تئاتر بود.
مرد چشماش روی تهیونگ قفل بود و این اصلا ندای خوبی برای حضار نداشت.
+جئون سوجانگ…
با نجوا شدن اسمش از طرف یوتای چشم آبی، بالاخره دست از جدال چشمای وحشی و درندش با تهیونگ گرفت و به سمت چشمای نیلگون یوتای جونگ کوک سوق داد.
×خوبه که جرئت داری اسم منو به زبونت بیاری پسر، البته…یادم رفت که تو دیگه جسمی نداری که زبون داشته باشه !یوتای چشم آبی نیشخندی از تیکهای که بهش انداخته بود، زد. شاید بحث کردن با یوتای احمق و مغرور روبهروش به نظر سرگرم کننده میاومد؛ اما…اون کسایی رو داشت که باید ازشون محافظت میکرد !
+نکته دقیقا همینجاست، رمز موفقیت من در مقابل شما، نداشتن جسمیه که بتونید بهش آسیب بزنید !
مرد میانسال با سرگرمی دستی به موهای قهوهای رنگش کشید که رگههای نقرهفامی در اثر گذر سالها از عمرش رو درونش جای داده بود.
×ولی پنج تا جسم اینجا هست که برای تو خیلی عزیزن و با آسیب بهشون، تو هم آسیب میبینی.
YOU ARE READING
S̷l̷o̷w̷ ̷d̷e̷a̷t̷h̷ ᵥₖₒₒₖ
Fanfiction|مرگ تدریجی| کائنات دو تا رئیس مافیا رو کنار هم قرار میده که از قضا کیم تهیونگ آلفای خون خالص پک فکر میکنه که جئون جونگ کوک مسبب تمام بدبختیهاشه. طی یه درگیری جونگ کوک ضربه ای به سرش میخوره که باعث میشه حافظش رو از دست بده. جونگ کوک چیزی به یاد نم...