𝕻𝖆𝖗𝖙 ⁴⁵: شکارچیانِ مافیا

1.1K 203 611
                                    

شرط آپ پارت بعد:

✴️+190 ووت
💬+400 کامنت

پارت قبل شرط نداشت، پارت قبلش هم که شرطا نرسیده بود و آپ کردم، دیگه واسه این پارت کمتر حمایت بشه، آپ نمیکنم، چون پوستم کنده شد تا با این سر شلوغیا، پنج هزار و خرده ای کلمه هم نوشتم🥲
همونطور که میدونید، اسلودث هم امگاورسه، هم معمایی و... پس نوشتنش قطعا وقت گیره و نیاز به دقت، تمرکز و حوصله داره. ممنون میشم که با حمایتش، خستگی این پارت رو ازم بگیرید💜

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(یوتا & شوگا)

یوتا کنار پنجره ایستاده بود و با چشمای نیلگونش، خیره در تاریکی شب غرق شده بود. شوگا هم خدمتکارا رو مرخص کرده بود تا محض احتیاط کسی جاسوسی حرفایی که بین خودش و یوتا رد و بدل میشد رو نکنه.

فقط چند بادیگارد در محوطهٔ بیرون از عمارت قرار داشتن و درون اون خونهٔ کاخ مانند، کسی به جز شوگا، جسم بیهوش جونگ کوک و یوتاش، قرار نداشتن. حالا نیم ساعتی میشد که شوگا خودش شخصا مشغول تدارک دیدن برای شام بود و در این بین، یوتا تمام مدت در سکوت خیره به بیرون از پنجره مونده بود.

شوگا که سکوت اون نماد قدرت رو دید، همونطور که با مهارت بالایی ماهی‌ها رو برش میداد؛ لب باز کرد
~به چی فکر میکنی؟

یوتا چشمای آبی رنگش رو از دریای تاریک روبه‌روش گرفت و به شوگا داد. شوگا که نگاه اون رو روی خودش احساس کرد، دست از کار کشید و سرش رو بالا آورد.
+اون برگشته کره.

شوگا اخمی کرد و ماهیتابه‌ای روی اجاق گاز گذاشت. زیرش به طور اتوماتیک روشن شد و گرما تن ماهیتابه رو به آغوش گرفت.(به یاد آشپزی های سرآشپز شوگا در این د سوپ 1 و این د سوپ 2... دلم تنگ شد براشون:)   )

~کی برگشته؟

یوتا مجددا به ماه خیره شد.
+یه یوتای دیگه اس، اسمش هانوله.

چشمای شوگا تا آخر گرد شد و دست از کار کشید. نفس توی سینش گرفتار شد.
~شوخیت گرفته؟ یه یوتای دیگه؟؟ هانول دیگه کدوم خریه؟

یوتا آهی کشید و روی کاناپه نشست.
+یه عوضی که فکر میکرد جونگ کوک قاتل مرگ همسرشه. اون داره به همراه اون مرد چشم طلایی مضحک…اَه، اسمش چی بود؟ آها ساشا! داره همراه اون چلمنگ میاد اینجا!

روغنی که دست شوگا بود واژگون شد و کف سرامیکی آشپزخونه رو در بر گرفت. شوگا با دهانی باز مونده تک خندهٔ ناباوری زد.
~داری شوخی میکنی دیگه، نه؟

یوتا جدی و مصمم به چمشاش خیره شد.
+اون عوضیا حداکثر تا یه ساعت دیگه اینجا ان.

شوگا بی توجه به ماهیتابه‌ای که روی اجاق گاز بود و روغنی که کف آشپزخونه رو به خوبی پوشش داده بود، همونطور که دستش رو توی هوا تکون میداد، به سمت یوتا رفت.
~و تو اینا رو از کجا میدونی؟

S̷l̷o̷w̷ ̷d̷e̷a̷t̷h̷ ᵥₖₒₒₖOù les histoires vivent. Découvrez maintenant