-27-

138 35 2
                                    


سکوت تنها صدایی بود که تمام فضای خونه رو با پرحرفی اشغال کرده بود. تمام طول راه حتی به اون آلفا نگاه‌هم نکرده بود و با رسیدن به خونه مستقیم داخل حمام رفته بود.

نه آلفا و نه امگا قصد اول حرف زدن رو نداشتند و لیام دلخوری عمیقی رو نسبت به اون مرد احساس میکرد.

لیام، فردی نبود که غرق توهمات بشه و از فرد دیگه اون‌هم یک آلفا انتظار توجه داشته باشه اما مگه رفتارهای اون مرد باعث‌ نشده بود؟ اون حق نداشت طوری باهاش رفتار کنه که لیام فکر کنه فرد خاصیه؛ حق نداشت باهاش لاس بزنه و قول قرار رفتن بده در صورتی که حتی به خودش زحمت نگران شدن‌هم نداد!

گرمای دلنشین آب کوفتگی‌های تنش رو درمان میکرد و لیام با دیدن زخم گوشه لب‌ش و کبودی واضح روی گونه‌ش حتی حوصله پوزخند زدن‌هم نداشت.

قطعا بدتر از این‌هاهم زخمی شده بود اما چرا درد این یکی بیشتر بود؟ چرا قفسه سینه‌ش سنگینی میکرد و با خیره شدن از توی آینه به خودش چشم‌هاش داشتند خیس میشدند؟

از کی انقدر نازک نارنجی شده بود که بخاطر یه زخم کوچیک گریه کنه؟ قطره اشک اول روی گونه‌ پسر چکیده شد و طولی نکشید که توسط نوک انگشت‌هاش از بین رفت.

قرار نبود گریه کنه.

درسته، احساس ناامیدی میکرد و همه‌ش رو گردن زخمی انداخته بود که حتی درد خاصی‌هم نداشت اما کسی قرار نبود که بفهمه بخاطر درد قلب‌ش گریه میکنه، نه؟

امگا، حتی مطمئن نبود از چی ناراحته اما ناراحت بود.

از اینکه با دیدن مرد احساس آرامش کرد اما در عوض فقط سرزنش شد ناراحت بود. از اینکه نتونسته بود از پس نگهداری یه بچه بربیاد ناراحت بود. از اینکه اجازه داده بود یک آلفا تا این حد بهش نزدیک بشه، ناراحت بود.

اصلا از کی متوجه شد که قلب‌ش متعلق به خودش نیست؟

چطوری اتفاق افتاده بود که لیام حتی یک درصدهم نظری راجع به شروع شدنش نداشت؟ اون گرگ احمقی که درونش زندگی میکرد از کی شیفته اون آلفا شد؟

قدم‌هاش رو سمت در برداشت و با پوشیدن حوله تن پوش از اتاقک بخار گرفته حمام خارج شد.

با اتصال ناگهانی نگاهش به چشم‌های فردی که لبه تخت انتظارش رو میکشید، کمی مکث کرد و قبل از اینکه بیشتر از این بهم خیره بشند، سمت کمد وسایلش راه افتاد.

سنگینی نگاه مرد رو روی خودش احساس میکرد و ترجیح داد که بی‌توجه فقط کار خودش رو انجام بده.

نیاز به شنیدن بهونه نداشت.

+"باید حرف بزنیم."

مرد با صدای آرومی به زبون آورد و لیام با بیرون کشیدن تیشرت مشکی رنگی، گره حوله رو باز کرد و نگاه مرد از نمای فوق العاده بدن برهنه شده پسر گرفته شد.

Nemo (ziam)Where stories live. Discover now