-14-

274 50 8
                                    


اگر چند هفته پیش بهش می‌گفتند که نه تنها با یک آلفا سکس میکنی بلکه از حمام اتاقش استفاده میکنی و لباس‌هایی که متعلق به اون هستند رو میپوشی، مستقیم اون فرد رو به تیمارستان معرفی میکرد!

اما حالا با بالا تنه لخت و پایین تنه پوشیده شده از باکسر تنگ ایستاده بود و لباس‌های متعلق به اون مرد رو به تن میکرد!

-"نمیتونم باور کنم که روی من کراش نزدی! حتی حدس میزنم ماجرای بادیگارد بودن یه نقشه بوده برای اینکه کراشت رو بدست بیاری."

ابروهای مرد با تعجب بالا رفت و نگاهش رو از صفحه موبایل به صورت از خودراضی امگا داد. واضح بود که از اون پسر خوشش میاد اما نقشه؟ به هیچ‌وجه نقشه‌ای نکشیده بود!

+"نمیدونستم به رویا پردازی هم در کنار بوکس علاقه داری!"

لیام با بالا کشیدن شلوار طوسی رنگ، چشم‌هاش رو در جواب مرد چرخوند و به سمت بسته ماسکی که روی میز قرار داشت رفت. فرومون‌های آلفا هنوز تاثیر گذار بودند و لیام اصلا دلش نمیخواست بار دیگه کنترل بدن لعنتیش رو از دست بده!

-"علاقه ای به داشتن پارتنر سکس ندارم."

لیام با قدم برداشتن به سمت در زمزمه کرد و در دور ترین نقطه از مرد همراه با ماسک به دیوار تکیه داد. از طبیعت بدنش متنفر بود و این سکس‌های گاه و بی‌گاه فقط عذاب وجدانش رو بیشتر میکرد..

اگر بعد‌ها پارتنرش رو بخاطر این سکس‌های گاه و بی‌گاه ناامید میکرد چی؟ دلش نمیخواست فقط بخاطر لذت بدنش رو معامله کنه اون‌هم حالا که فرومون‌هاش بهتر شده بودند.

طبیعت بدنش کم کم به امگا بودن برمیگشت و رایحه آلفایی که از خودش پخش میکرد، کمتر شده بود!

زین بالاخره با کنار گذاشتن موبایل، سرش رو بالا آورد و به پسر خیره شد. کمی روی لبه تخت جا به جا شد و با حرکت دادن سرش به نشونه تایید نگاه نافذش رو به چشم‌های پسر دوخت.

+"اما هربار کاملا مشتاق‌تر از من بنظر میای."

-"اون من نیستم. بدنمه!"

+"نمیدونستم تو و بدنت از هم جدایین."

صدای تمسخر آمیز آلفا، گره کوچیکی رو بین ابروهاش به وجود آورد و فرم چشم‌هاش حالت جدی‌تری به خودشون گرفتند.

-"این آخرین باری بود که تا اینجا پیش رفتیم. من برای کار دیگه‌ای اینجام نه تقدیم کردن کونم به اون چیز خوش اشتهات!"

خنده آرومی از بین لب‌های مرد بیرون پرید. زیونش رو ناخواسته از به یادآوردن طعم شیرین پسر روی لب‌هاش کشید و از روی تخت بلند شد.

+"از اول‌هم مطیع دستورات تو بودم امگا! تا وقتی که نخوای تمومش میکنم."

قلب پسر یک ضربان رو با شنیدن صدای جدی و حالت جنتلمن گونه مرد رد کرد و اخم محوی بین ابروهاش شکل گرفت. قرار نبود اجازه بده اون آلفا اغواش کنه!

Nemo (ziam)Where stories live. Discover now