-3-

300 61 118
                                    

"لطفا از اینطرف آقای پین!."

به دنبال پیشخدمت از پله‌هایی که به طبقه بالا منتهی میشد بالا رفت و کف دست عرق کرده‌ش رو به شلوارش کشید. هیچ ایده‌ای از اینجا بودنش نداشت و نمیدونست با چه رویی دوباره برای ملاقات اون مرد اومده!

سه روز از آخرین ملاقاتش با زین مالیک میگذشت و تصمیم گرفت که اون مرد رو بیشتر از این منتظر نذاره. با دسته گل نسبتا بزرگی به نشونه جبران گذشته، به عمارت اون مرد اومده بود و حالا جلوی در اتاقش انتظار میکشید.

+"بیا تو لیام!."

صدای گرم مرد به گوشش رسید و با باز کردن در، وارد اتاق شد. بلافاصله بوی آشنا و وسوسه‌ انگیزی زیر بینیش پیچید و درست مثل دفعات قبل نفس‌هاش عمیق‌تر شدند.

+"خوش اومدی پسر!.. این‌ها برای منه؟."

نگاه لیام با شرمندگی از یقه مرد به چشم‌های منتظرش دوخته شد و دسته‌گل رو با احترام به سمت مرد گرفت. 
امید داشت که حداقل اینبار همه چیز درست پیش بره!.

-"بابت دفعه قبل عذرمیخوام.. امیدوارم به عنوان هدیه از من بپذیرید.."

لحن رسمی و صدای آروم و بدون پرخاش پسر برای مرد تازگی داشت. با خوش رویی تمام گل رو از دست‌های پسر گرفت و با دور شدن از لیام، هدیه دریافتی رو روی میز گذاشت.

+"نیازی به اینکار نبود لیام، من درک میکنم. لطفا بشین!."

توسط دست مرد، سمت مبل‌هایی که جلوی میز کار چیده شده بودند هدایت شد و نشست. کمی بعد زین همراه با چند کاغذ و روان‌نویس درست در کنارش قرار گرفت و تو نزدیک‌ترین حالت بهش نشست.

بوی چوب خیس با شدت بیشتری زیر بینی پسر کشیده شد و پیچ خوردن ناگهانی شکمش از لذت باعث گرد شدن چشم‌هاش شد.

(الان وقتش نیست احمق آروم باش!)

+"یه پیشنهادی هست که بیشتر برای راحتی خودت طرح شده، اما نمیدونم که قبولش میکنی یا نه."

ذهن پسر سمت حرف‌های مرد منحرف شد ‌و اخم کمرنگی بین ابروهاش جا گرفت.  به کاغذ‌هایی که حالا فهمیده بود قرار داد هستند نگاه کرد و با برداشتن یکی از اون‌ها، مشغول مطالعه شد.

بعد از سه دقیقه و تمام کردن تمام خطوط قرارداد، نگاه سوالیش رو بالا آورد و به چشم‌های زین دوخت.

-"اون پیشنهاد توی قرارداد نیست؟"

سر مرد به نشونه منفی حرکت کرد و با برداشتن کاغذ بعدی، نگاهش رو به چشم‌های منتظر پسر دوخت.

+"میدونم ممکنه راحت نباشی اما خیلی ساده‌تره اگر کل این مدت رو با ما زندگی کنی. ویل صبح‌ها مهد کودک داره و ممکنه برای بیرون رفتن بهت نیاز پیدا کنه و این باعث میشه رفت و آمدت به خونه سخت باشه، برای همین.. اگر اینجا بمونی بهتره."

Nemo (ziam)Where stories live. Discover now