-23-

145 35 6
                                    

"مارلین، لیام مسابقه داشت؟"

+"نه عزیزم، چطور مگه؟"

"پس چرا بدنش انقدر قرمز بود؟"

نگاه مرد با گذاشتن سینی آب‌میوه روی میز، به سمت پسرش کشیده شد و کمی برای پاسخ دادن تأمل کرد.

فکر نمیکرد پسرش انقدر زود به ماجرای شب قبل اشاره کنه، اما انجامش داده بود!

+"احتمالا دیشب تمرین کرده."

"ولی تو وقتی دستمو گاز گرفتی این شکلی شد، این شبیه همونه، پس یکی لیام رو گاز گرفته؟"

مرد زیر لب هوش پسرش رو تحسین کرد و با نشستن روی مبل، به سمت چشم‌های شفاف و درشت لئو چرخید و به رسم عادت، بدن کوچیکش رو با بلند کردنش روی پاهاش نشوند.

+"احتمالا عزیزم، ولی تو که نمیخوای بپرسی؟ راجع به حریم شخصی چی گفته بودم؟"

پسر با یادآوری جمله‌ای که از پدرش شنیده بود سرش رو به نشونه تایید تکون داد و دست‌هاش رو دور گردن پدرش حلقه کرد. میل زیاد به کنجکاوی‌ش رو خاموش کرد و ترجیه داد که پسر خوبی برای پدرش باشه.

"اینکه باید بهش احترام بذارم و سوالای خصوصی نپرسم."

+"میدونستی خیلی باهوشی، شیرینم؟"

زین با شنیدن صدای جدی پسر بچه، همزمان با نوازش کردن موهاش به زبون آورد و بوسه آرومی رو با جلو بردن سرش روی پیشونی نرم و صافش نشوند.

+"خونه مارتی چیکار کردی؟"

"بستنی خوردیم و فیلم دیدیم! میدونستی مارتی شبیه ویلی ونکاس؟ اون یه کلکسیون از شکلات داره!"

+"واو.. واقعا؟ نمیدونستم عزیزم این خیلی جالبه!"

لئو سرش رو به نشونه تایید تکون داد و تارمو‌های تقریبا بلند شده‌ش روی پیشونیش افتادند.

"بوی خوبی میدی مارلین! بدون من رفتی حمام؟"

انگشت اشاره مرد موهای رنگ روشن پسرش رو کنار زدند و صدایی که به جمعشون اضافه شد لبخند محوی روی لب‌های مرد شکل داد.

-"چرا هنوز با پدرت میری حمام، کوچولو؟"

نگاه لئو تا لحظه آخری که لیام کنار پدرش روی مبل بشینه از روی امگا جدا نشد و زین با کنجکاوی به اخم پسر کوچولوش خیره بود. چی باعث شده انقدر شیرین اخم کنه؟

"اول تو بگو چرا بدنت رو یکی گاز گرفته تا بگم!"

با سوال ناگهانی لئو، سکوت سنگین شده فضا با صدای هشدار آمیز زین شکسته شد. لیام امیدوارانه سعی کرد دنبال دلیلی برای ارائه به اون بچه بگرده اما به نتیجه‌ای نرسید.

Nemo (ziam)Where stories live. Discover now