-19-

148 37 1
                                    


+"لیام بنظرت امگاها بهترن یا آلفاها؟"

-"هیچکدوم بتاها."

+"لیام بنظرت من چه بویی میدم؟"

-"باید به سن بلوغ برسی تا بفهمیم."

+"لیام اگه بزرگ بشم میتونم بفهمم چه بویی میدی؟"

-"اگر تا اون موقع مارک نشده باشم، بله."

+"لیام مارک شدن یعنی چی؟"

-"یعنی ازدواج کنم با یکی! این چیزا رو تو مدرسه یادت ندادن؟"

+"لیام من‌که هنوز مدرسه نرفتم!"

-"هرچی، انقدر سوال نپرس."

+"لیام بنظر خودت چه بویی میدی؟"

-"درحالت عادی دریا."

+"واقعا بوی دریا میدی؟ پس چرا میگن امگاها شیرینن بوی دریا که شیرین نیست!"

-"چون من مریضم برای همین فرومون متعادلی ندارم."

+"لیام یعنی چی متعادل نیست؟ یعنی یروز شیرینی یروز تلخ؟"

-"شیرین و خنک."

+"لیام از-"

-"میشه ازت خواهش کنم انقدر اسممو‌ صدا نزنی عزیزم؟"

پسر با کلافگی و صبری که با نهایت حوصله به اتمام رسیده بود به زبون آورد و لئو با چشم‌های گرد شده‌ای سرش رو به نشونه تایید حرکت داد.

+"دوست داری مثل مارلین خوشگلم صدات کنم؟"

-"نه! قرار نیست هرچی بابات بهت گفته رو‌ به من بگی!"

+"لیام میشه وقتی مارلین رو دیدی بهش بگی قول میدم پسر خوبی باشم؟ چون دفعه قبلی وقتی خونه مارتی بودم لیوان از دستم افتاد و شکست!"

-"باشه فقط الان ساکت-"

"شما میتونید پیاده بشید آقای پین."

پسر با دیدن فضای آشنای اطراف، به سمت لئو برگشت و موهای ابریشمی پسر رو به آرومی نوازش کرد.

-"وقتی رسیدی اونجا به پدرت زنگ بزن باشه؟ "

+"باشه لیام، مراقب خودت باش!"

لبخند کجی روی لب‌های لیام شکل گرفت و همزمان با بهم ریختن موهای مرتب پسر بچه، در ماشین رو باز کرد و پیاده شد.

-"کسی که باید مراقب باشه تویی بچه!، امن رانندگی کن."

"چشم آقا."

با تایید راننده، نگاه آخر رو به لئو که با چشم‌های گرد شده‌ای نگاهش میکرد انداخت و همزمان با لبخند و حرکت دادن دستش به نشونه خداحافظی، در رو بست.

قدم‌هاش رو سمت ساختمان خونه برداشت و با فرو بردن دست‌هاش داخل جیب شلوار جین مشکی رنگش از یخ زدن انگشت‌هاش جلوگیری کرد.

Nemo (ziam)Where stories live. Discover now