Nemo (ziam)

-11-

برخورد قاشق و چنگال تنها صدایی بود که از میز سه نفره اون جمع شنیده میشد. شام در سکوت بی‌سابقه‌ای صرف میشد و حتی لئو هم برخلاف همیشه تمام تمرکزش رو روی جدا کردن تکه‌های لازانیا گذاشته، و از سوالات همیشگی خبری نبود.

لیام زیر نگاه گاه و بی‌گاه زین، لقمه‌هاش رو به زور پایین میفرستاد و هر لحظه برای تمام شدن آخرین تکه لازانیاش لحظه شماری میکرد.

قرار گرفتن در معرض فرومون‌های آلفا اون‌هم تو دوران هیت دیوونگی محض بود!

"این سخته!"

صدای کلافه لئو سکوت سنگین رو شکست و زین به پسرش که طبق معمول توی جدا کردن پنیر به مشکل خورده بود نگاه کرد.

+"من انجامش میدم عزیزم."

لحن آروم و صدای مهربون زین دقیقا رفتاری بود که لیام از یه والد انتظارش رو داشت. زیر چشمی به حرکات پدر و پسر نگاه میکرد و ناخودآگاه رفتار متفاوت مرد رو با لئو تحسین کرد.

"ممنونم مارلین! بهترینی!"

صدای ذوق زده پسر از جدا شدن غذای مورد‌علاقه‌ش لبخند رو روی لب‌های زین شکل داد و با بهم ریختن موهای لخت و روشن پسرش، نگاه خیره لیام رو غافل گیر کرد.

عالی شد!

-"عام.. فقط.. نمیدونم مارلین برای چه شخصیتیه؟.."

سوال هول شده‌ای که از بین لب‌هاش برای جمع کردن نگاه خیره‌ش به زبون آورده بود، نگاه هردو نفر رو به سمتش کشید و با گرد شدن همزمان چشم‌های پدر و پسر، احساس کرد حرف بدی زده! نکنه فحش داده بود؟

"لیام!.. تو واقعا واقعا واقعا نمیدونی مارلین برای چه انیمیشنیه؟؟"

صدای بهت زده لئو، اخم کمرنگی رو بین ابروهای پسر نشوند. لیام با جوییدن آخرین تکه غذا، به صندلی تکیه داد و نگاه جدی‌ای به پسر انداخت.

-"نه؟ من نمیدونم چون اونقدر انیمیشن نمیبینم."

+"پس.. در جست و جوی نمو رو ندیدی؟"

اینبار صدای زین به گوش رسید و لیام با حرکت دادن سرش به نشونه منفی، صدای معترض پسر بچه رو شنید.

"باورم نمیشه! چطوری تونستی نبینی؟؟ اون بهترین انیمیشن تاریخه! من عاشقشم! حتی باباهم دوستش داره! مگه نه؟"

با چشم‌های گرد شده و شفافی سرش رو سمت پدرش که مشغول جمع کردن ظرف‌های اضافی بود چرخوند و زین با لبخند دلگرم کننده‌ای تایید کرد.

+"پسرم درست میگه، قطعا همینطوره!"

نگاه لیام بین اون دونفر چرخید و خیلی زود احساس گناه بهش دست داد. واقعا در این حد چیز مهمی رو از دست داده بود؟ درواقع دلش میخواست به اتاق برگرده و هرچه زودتر اون انیمیشن یا هرچی هست رو ببینه!