فیلم رو بعد از خوندن این قسمت ببینید .
_______________________________________
داستان از نگاه سالی :
- جــــیـــــــــــــغغغغ ... دختر تو معرکه ای !!! عاشقتم عوضی !
به سمتش خیز برداشتم و با این کار میخواستم بهش هشدار بدم .
بدون توجه به قیافه ی ملتمسانه سیدنی ، پریدم روش و تاجایی که دست هام قدرت داشتن ، اون رو فشار دادم . اون لایق بیشترین فشار هاست !!
- روا-نی.. و-ولم کن ...
اون داشت خفه میشد و من درحالی که تمام صورتم به خنده تبدیل شده بود گفتم :
-تو بهترینی !! باورم نمیشه کاری کردی که اون باهام قرار بزاره !!
- دختره ی به فاک رفته ! خفه م کردی !!
سیدنی با چنتا سرفه ی ساختگی گفت .
اون یه عوضی متظاهره .
- سید .. نمیدونم چی بهت بگم لعنتی !
و محکم زدم پشت کمرش جوری که بلند گفت :
- ازت متنفرم !
و پدرم با نگرانی از توی اتاقش داد زد : دخترا شما حالتون خوبه ؟؟؟
با تمام وجودم داد زدم : عالی تر از این نمیشیم !!
سیدنی یقه ی لباسم رو گرفت و کشید سمت خودش و توی صورتم داد زد : یکم آروم باش !
آب دهنم رو قورت دادم و پلک زدم و به چشمای آبی اون خیره شدم . نخی نامرئی لب هام رو بهم دوخت و دیگه چیزی نگفتم .
سیدنی زمانی که متوجه شد جیغ زدن من تموم شده یقه لباسم رو ول کرد و زیرلب گفت : حالا بهتر شد .
از روی میز یک برش پیتزا برداشت و یک گاز گنده بهش زد و لقمه ش رو فرستاد یک طرف صورتش و باعث شد من به قیافه ی مثل هامپتی دامپتیش لبخند بزنم .
- حالا به حرفای من گوش کن .
سرم رو تکون دادم و مثل یک دانش آموز خوب سکوت کردم .
- یک . آروم باش . دو . این اولین قرار شماست پس با بچه بازی خرابش نکن . سه . اگه گند نزنی از تو خوشش میاد . فهمیدی ؟؟
سرم رو با شدت زیادی تکون دادم تا نشون بدم با تک تک سلول های بدنم به حرفاش عمل میکنم .
- به نظرت چی بپوشم ؟؟
- از این سوال متنفرم . خب لباس بپوش.
اخم کردم و براش شکلک دراوردم و جواب دادم :
- واقعا ؟؟ تا قبل از این قصد نداشتم لباس بپوشم !!
چشماش برق زد و من تازه فهمیدم چی گفتم . منحرف آشغال :\
- اووووههه ... پس تو نمیخواستی لباس بپوشی ؟؟؟؟؟
- اه . نه لعنتی منظورم اون نبود!
اعتراض کردم و صورتم رو با دست هام پوشوندم . بهم نزدیک شد و موهام رو بهَم ریخت و نیشخند زد .
اون میدونه من از این که به موهام دست بزنن متنفرم . اون لعنتی میدونه و بازم انجام میده .
ВЫ ЧИТАЕТЕ
For The First Time
Художественная прозаفرو رفتن در آغوش ترس ها ، زندگی او بود . . . این یک داستان عاشقانه و یا فن فیکشن نیست .. فقط روایتی ساده ست :) . . Cover by : @kimiyamd
