9 • نشانه های انسانی •

610 115 50
                                        


•|Edward's Childhood |•

چشماش توى تاريكى باز شد و درخشید . آب دهنش رو قورت داد و لحافش رو تا زير بينى اش بالا كشيد .
قلبش با شدت و سرعت مي تپيد و سينه اش به وضوح بالا و پايين ميرفت و ترس باعث همه ی اینا بود .

ده دقيقه ى تمام با خودش كلنجار رفت و بالاخره تصميمش رو گرفت .
به آرومى لحاف رو كنار زد و وقتى خش خش صدا داد ، چشماش رو محكم بست و چندثانيه صبر كرد تا اگر اون موجودِزيرتختش قراره بهش حمله بكنه ، اين كارو بكنه .
وقتى خبرى از حمله نشد ، با نهايت سرعت از تخت پايين پريد .
قلبش همچنان با سرعت توى قفسه ی سينه اش مشت ميزد .

با احتياط در اتاق والدينش رو باز كرد و نيمه باز رهاش كرد تا نور چراغى كه توى پاگرد روشن بود ، كمى اتاق رو روشن كنه .

به تخت نزديك شد و تا جايى كه مى تونست آروم گفت : مامان ؟؟
و موهاى مادرش رو از توى صورتش كنار زد تا شايد با اين حركت بيدار بشه .

- بله ادوارد ؟؟

لبخند كوچيكى روى لباش نشست و خوشحال بود كه اون بيدار شده .
- من نميتونم بخوابم . يه چيزى .. يه چيزى زير تختم قايم شده . من ميترسم .

" من ميترسم " رو خيلى آروم گفت . اون يه راز بود .
رازى كه به خاطرش حاضر شده بود خطر حمله ى يك هيولا رو بپذيره .

- برگرد توى تختت . هـيچ موجودى اونجا نيست .

ادوارد مصرانه گفت :
- يه هيولا اونجاست .

- به پدرت بگو .
غلت زد و به ادوارد پشت كرد .
ادوارد لباش رو بهم فشار داد و با آزردگى به جوراب هاى زردش نگاه كرد .

تخت رو دور زد تا به پدرش كه عميقا خواب بود برسه .

- بابا ؟؟

اون ميدونست پدرش خيلى خسته ست ، ولى اگر برمى گشت به اتاقش هنوز هيولا در انتظارش بود .
تصمیم سختی بود .. اما به هرحال .

- بابا ؟؟
به خاطر استرس و ترسى كه داشت گريه ش گرفته بود و عطسه كرد .

دستش رو جلوى دهنش گرفت و به پدرش كه حالا بيدار شده بود با چشم های گشاد شده نگاه كرد .

- چى شده پسرم ؟؟

به جاى جواب دادن خودش رو انداخت تو بغل پدرش .

- اوه .. چیزی نیست ادوارد . بیا اینجا ..

ادوارد دست هاش رو دور گردن و پاهاش رو دور کمر پدرش حلقه کرد و درست مثل یک بچه کوالا بهش چسبید .

- يه هيولا توى اتاقمه بابا . من خیلی ميترسم .

اين رو وقتى گفت كه روى پاى پدرش نشسته بود و چشماش رو مى ماليد .

پدرش با جديت بهش نگاه كرد و ادوارد حس كرد حرفش رو باور كرده .

- اون چه شكليه ؟؟

For The First TimeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora