د.ا.د. هالی
"ه-هالی؟"
داکوتا شوکه صدام کرد.
"داری چی کار میکنی؟"
با عصبانیت فریاد زدم.
"فقط اومدم پایین تا آب بخورم"
"واقعا؟ مطمئنا به نظر نمیاد که فقط در حال آب خوردن باشی"
"اوه خدای من ، واکنش بیخودی نشون نده و خفه شو!"
داکوتا بهم چشم غره رفت.
"چرا تو و هری انقدر به هم چسببده بودین؟"
به هری نگاه کردم که فقط نشسته بود و مکالمه ما رو تماشا میکرد. چطور میتونه هیچ کاری نکنه و جوری رفتار کنه که انگار همه چیز خوبه؟
"چرا اهمیت میدی هالی؟ چون عاشق هری ای؟"
داکوتا سرم داد زد.
"وات د هل؟ من دوستش ندارم"
"واقعا؟ به خاطر همینه که همدیگه رو بوسیدین؟"
"داکوتا!"
"چیه؟ من میدونم تو دوستش دا-"
من و داکوتا حرفمون رو قطع کردیم وقتی ژولیت خوابآلود در حالیکه چشماشو میمالید وارد اتاق شد.
"چه خبره؟"
ژولیت پرسید.
"چرا اومدی این پایین؟"
من پرسیدم و نهایت تلاشمو کردم که لحنم گستاخانه به نظر نرسه.
"صدای جیغتون تا بالای راهپله هم میومد"
ژولیت گفت.
"چرا دارین با هم دعوا میکنین؟"
"چون هالی و هری-"
"داکوتا!"
داد زدم تا جلوشو بگیرم.
"میتونی اجازه بدی حرفمو تموم کنم؟"
"تو میتونی اون دهن لعنتیتو ب-"
هری بالاخره حرف زد و صدای بلندش تو سراسر اتاق اکو پیدا کرد:
"همهتون! برین بالا توی تختتون!"
با خنثی سازی داد زد.
داکوتا ، ژولیت و من با هری بحث نکردیم ؛ فقط به اتاقمون رفتیم. حدس میزنم همه اینا یعنی من از سیاه چال آزادم.
وقتی به طبقه بالا رسیدیم ، ژولیت در رو به آرومی پشت سرش بست.
"چه خبره؟"
ژولیت زمزمه کرد.
"هیچی ، فقط... یه دعوای خواهرانه"
به ژولیت جواب دادم و تصمیم گرفتم چیزی در مورد بوسه ام با هری ، یا لمس بین هری و داکوتا بهش نگم.
YOU ARE READING
The Dollhouse | Complete
Fanfictionهمه عقلشون رو از دست دادن ، همه ديوانه شدن و به آرومى از لبه ى پيچ و تاب خورده ى روحشون به اعماق ذهنشون سقوط ميكنن. به نظر ميرسه كه هرى استايلز و هالى پاركر كمى عميق تر از بقيه سقوط كردن. [ بالا ترين رتبه : #1 فن فيكشن ] اخطار : اين كتاب شامل فحاشى...