امروز تولد نايله ، و هرى به تازگى خبر داده كه امروز پارتى ميگيرن.
پارتى توى دال هوس نايل برگزار ميشه و اگه بخوام صادق باشم ، نميتونم براى رفتن صبر كنم..فكر ميكنم كه اين قراره خيلى خيلى سرگرم كننده باشه ، مخصوصا به خاطر اينكه اين دفعه ما دختر ها ميتونيم كمى ساده تر نسبت به هميشه لباس بپوشيم. من و دخترا هنوز لباس هاى دوست داشتنيمون رو به تن داريم تا از مهم ترين بخش زيباييمون محافظت كنيم ولى قرار نيست اين دفعه به اندازه ى دفعه ى قبلى كه توى خونه ى نايل بوديم لباس هاى فانتزى بپوشيم.
" من براى ديدن فرن خيلى هيجان زده م! " ايو در حالى كه به مژه هاى بلند خوشگلش ريميلى به رنگ مشكى تيره ميزد ، با حالت كنايه گفت.
" بيخيال ايو ، حداقل سعى كن كه باهاش خوب باشى " ليز در حالى كه به ميسى كمك ميكرد تا زيپ نيم تنه ى تورى قرمز رنگ بالا بكشه ، گفت
" حتى تلاش كردن براى خوب بودن باهاش هم سخته ، اون يه هرزه ى مغروره " لولا گفت و در حالى كه صفحات مجله ى شايعاتش رو ورق ميزد چشم هاشو چرخوند.
" هى ، هالى ، ميتونى بهم كمك كنى تا يدونه رژ لب انتخاب كنم؟ " ژوليت از توى حموم صدام كرد و به سمتش رفتم.
" ام.. " نگاهى به انواع مختلف رژ لب با رنگ هاى متفاوت كه توى كيفِ بزرگ لوازم ارايش ژوليت بود انداختم
" از اين صورتيه كم رنگ خوشم مياد " گفتم و به رژ لب اشاره كردم.
" اوكى " ژوليت گفت و شروع به كشيدنش روى لب هاش كرد.
داشتم از اونجا بيرون مى اومد كه ژوليت ازم خواست براى يك ثانيه پيشش برگردم.
" بله؟ " من پرسيدم
" خب ، تو و هرى ديروز چيكار كرديد؟ " ژوليت پرسيد ، موهاى ابريشمى مشكى رنگش رو توى ايينه مرتب كرد.
" ام .. خودت ميدونى ديگه ، چيز خاصى نبود. فقط رفتيم پارك ، همه چيز خوب بود " شونه هام رو بالا انداختم.
" هيچ اتفاقى نيوفتاد؟ مثلا هر اتفاق جالبى؟ "
" ام " من يك ثانيه به اين فكر كردم كه بايد به ژوليت بگم كه من و هرى دوباره همديگه رو بوسيديم ، يا نه.
" نه ، هيچ اتفاقى نيوفتاد "
" اوكى "
يه جو عجيب براى چند ثانيه تمام حموم رو احاطه كرد.
" ام .. ما بايد بريم طبقه ى پايين ، دخترا بايد اونجا باشن "
من و ژوليت به طبقه ى پايين رفتيم و متوجه شديم كه هرى و دخترا توى ليموزين نشستن ، پس با عجله خودمون رو بهشون رسونديم.
رانندگى 40 دقيقه طول ميكشيد و تمام كارى كه ما انجام ميداديم حرف زدن در مورد مسائل اتفاقى و شايعه پراكنى در مورد فرن بود هرچند كه من اينكارو نميكردم ، به خاطر اينكه اگه بخوايم صادق باشيم ، من واقعا به اين موضوع اهميت نميدم ، اون يكم هرزه س ولى حدس ميزنم بعضيا همينطورين.
KAMU SEDANG MEMBACA
The Dollhouse | Complete
Fiksi Penggemarهمه عقلشون رو از دست دادن ، همه ديوانه شدن و به آرومى از لبه ى پيچ و تاب خورده ى روحشون به اعماق ذهنشون سقوط ميكنن. به نظر ميرسه كه هرى استايلز و هالى پاركر كمى عميق تر از بقيه سقوط كردن. [ بالا ترين رتبه : #1 فن فيكشن ] اخطار : اين كتاب شامل فحاشى...