The Dollhouse | Complete

Chapter 61

-
هالي
-

"من به هري هيچي نگفتم. اونم به من چيزي نگفت. ما باهم حرف زديم ولي نه درباره اون موضوعي كه بايد صحبت ميكرديم" به الزي گفتم كه روزم رو چطوري با هري گذروندم قبل از اينكه يه آه عميق از لب هاي صورتي رنگم بيرون بياد.

الزي ده دقيقه ي پيش به متل رسيد ، و خيلي اتفاقي هري هم ده دقيقه پيش از اينجا رفت تا زين رو ببينه...اين چيزيِ كه اون گفت. اميدوارم كه هري و الزي همديگرو نديده باشنند،چون اگر اين اتفاق بيوفته مثل يه سونامي اي از اتفاق هاي سختِ غيرقابل درك ميشه.واينكه أصلا دلم نميخواد كه هري بفهمه من الزي رو ميبينم.من ميدونم هري چجور آدميه و اينكه چقدزياد ميتونه بدگمان بشه.

الزي كنارم رو تخت نشست."پس،الآن نوبت منه كه حرف بزنم.ميخوام ازت چندتا سوال بپرسم.من فقط ميخوام بدونم كه تو دقيقا چي ميدوني؟"

"باشه،"من گفتم وقتي چهارزانو كنار الزي رو تخت نشستم.

"خب،"الزي موهاشو پشت گوشش گذاشت

"يه حدس هايي ميزنم،ميدوني،لورين...اون تورو ميشناسه؟منظورم اينه تاحالا همو ملاقات كرديد؟"

"نه،ماتاحالا همو نديديم.اون منو ميشناسه،گرچه...به احتمال زياد بيشتر از چيزي كه بايد بدونه،منو ميشناسه."

بحث كردن با الزي درباره اينكه لورين چقد منو ميشناسه،باعث شد كه منو بترسونه...از اينكه لورين ممكنه هرجايي باشه،درحال زل زدن به من و از نظر روحي درحال جمع كردن نقاط ضعف من باشه.

"تو با اين حال قبلا چهرشو ديدي،درسته؟"الزي پرسيد وقتي كه مَك بوكش رو از كيفش دراورد.

"درواقع...نه.ولي با اين حال فكرميكنم كه خوشگل باشه. هري بنظر مياد كه...لورين خوشش مياد "گفتم ، چهره م بخاطر ناراحتي ، دگرگون شد.اين هميشه اذيتم ميكنم كه حتي فكر كنم كه هري با يه كسي بجز منه.

الزي توي مك بوكش به يه عكس رسيد،كه فكر كنم لورين باشه.پيشبينيم درست بود.حتي يك عيبم توي پوست تيره ي لورين نديدم،وقتي كه داشتم صورت خوشگلش رو بررسي ميكردم.تو واقعا بمعناي واقعي كلمه ميتوني تو زيباييش گم شي.

"فاك،تو واقعا داري به اين عكس زل ميزني. اين ماله چندوقت پيش، وقتي كه لورين رو ملاقات كردم،هست."

از زل زدن كه از حسادت بود، دست بر داشتم"اون خيلي خوشگله.معلومه كه هري بايد اونو بيشتر از من دوست داشته باشه."

الزي مك بوكش رو بست و تو كيفش گذاشت"هالي،تو خيلي خوشگلي."

وقتي كه الزي گونم رو نوازش كرد،با اون لمس سردش،كه مايه ي تسلي بود،چهرم تو هم رفت. نميتونم بفهمم كه الزي روي من كراش داره يا فقط يه دوست مهربون و خونگرمه.