chapter17

45 8 0
                                    

چرا خدایا چرا با من اینکارو میکنی فقط یه روز میخواستم خوش باشم و هری رو نادیده بگیرم دوباره همون نقاب شاد و رو زدم و رفتم پیش هری و لنا
"سلام بچه ها خوش میگذره؟چیزی لازم ندارید"

ل_"سلام عزیزم ممنون همچی هست چیزی لازم نداریم"
نگاهم به دست هری افتاد که دور کمر لنا بود و جوری اونو گرفته بود که انگار میخوام اونو ازش بدزدم یه لبخند تلخ زدم و با لحنی که سعی کردم شاد و شیطون باشه گفتم
"راستی اگه اتاق خالی خواستید بالا هستا"
یه چشمک به اون دوتا زدم و هری رو با قیافه متعجبش تنها گذاشتم هه فکر نمیکرد همچین عکس العمل شادی نشون بدم نمیدونه تو این 5سال من به یه بازیگر خوب تبدیل شدم من کسی بودم که تو بدترین شرایط زندگیم خودمو شاد نشون دادم و حتی گاهی سوف هم متوجه چیزی نشده حتی یه بار یکی از همکلاسی هام بهم گفت تو هیچ غم و غصه ای نداری؟اون لحظه داغون شدم نه به خاطر این که نقشم و خوب بازی کردم بخاطر این ناراحت بودم که وجودم پر از درد بود ولی همه فکر میکردن که من شاد ترین آدم تو کلاسم ولی بازم فقط یه لبخند معمولی زدم و گفتم هیچ کس اونطور که نشون میده نیست به هر حال حالا که هری میخواد بازی کنه منم بازی میکنم رفتم پیش لوک اون از من خوشش میاد و یه بار پیشنهاد دوستی بهم داد ولی اون موقع تو شرایطی نبودم که بجز هری به کس دیگه ای فکر کنم میدونم بی انصافیه ولی حالا که هری با من بازی میکنه و به عشقش میرسه چرا من با کسی دوست نشم و به پای هری بمونم
"سلام لوک خیلی وقت بود ندیده بودمت"

ل_"سلام عزیزم چطوری؟"
لوک همیشه منو اینجوری صدا میزنه و منم چیزی نمیگم
"خوبم تو خوبی؟" 

ل_"میگذرونیم"
همون طور که داشتم با لوک حرف میزدم آهنگ مورد علاقم پخش شد و از اونجایی که لوک کل علایق منو میدونه گفت
ل_"میخوای با آهنگ مورد علاقت برقصی؟"

"اگه یه همراه خوب باشه حتما"

ل_"پس افتخاره همراهی میدی؟"

"معلومه"
دستمو گرفت و منو برد سر پیست رقص دستمو دور گردنش حلقه کردم و اونم دستشو گذاشت رو کمرم چشم هامو بستم و فکر کردم کاش این دستای هری بود کاش با اون میرقصیدم چشمامو که باز کردم زل زدم به چشاش کاش اون چشای سبز الان بود تا توشون غرق می شدم یکم که گذشت احساس کردم صورت لوک داره به صورتم نزدیک تر میشه اول می خواستم برم عقب و اجازه ندم منو ببوسه ولی وقتی دیدیم هری چندقدم عقب تر داره نگامون میکنه پشیمون شدم چشامو بستم و تصور کردم اونی که دارم میبوسمش هریه نه لوک سرمو بردم جلو و اون فاصله ی یه سانتی رو از بین بردم و لوک و بوسیدم آهنگ تموم شد و منم سرم و بردم عقب و به لوک که داشت با تعجب نگاه می کرد نگاه کردم و بعد به هری که با عصبانیت رفت تو حیاط
.
.
.
خب چطور بود؟
طرفدارای لوک ناراحت نشن
رای و نظر یادتون نره
 

my big loveWhere stories live. Discover now