نجات

4.9K 727 449
                                    

هری چاقو رو سمت لیام گرفت و لیام یه تای ابروشو بالا داد.

_این چیجوری میخواد کمک کنه تا زینو پیدا کنیم؟

لیام گفت و چاقو رو از هری گرفت.

_زین داره بچه‌ی تو رو حمل میکنه. بچه‌ی تو از خون توئه. پس بچه رو پیدا کنیم. زینم پیدا کردیم. به همین راحتی

هری نقششو صاف کرد و منتظر شد تا لیام خونشو روی نقشه بریزه.

لیام چاقورو روی دستش گرفت و یه قطره از خونشو روی نقشه ریخت. هری شروع کرد به خوندن وردش و خون شروع کرد به حرکت کردن روی نقشه. تا وقتی که روی یه انبار قدیمی وایساد.

_میشه بهم بگین دقیقا دوست من توی یه انبار متروکه چیکار میکنه؟

_پیداش کردیم میپرسیم ازش

لورا گفت و بعد با لیام رفتن تا زینو پیدا کنن. 

_میشه بگی این دیگه کدوم خریه؟

_آلبرت

_آلبرت دیگه کیه؟

_خانواده‌شو قتل عام کردم و خودشم یکم سوخته

لورا همچنان که داشت راه میرفت چشماشو چرخوند. برادرش فقط بلده گند بزنه.

_خب خودشم میزدی میکشتی دیگه

_اگه اینقدر سگ جون نبود. تا الان مرده بود

لیام با عصبانیت گفت و قدماشو تندتر کرد. میدونست آلبرت چقدر از دستش عصبیه.

_جز تر زدن کار دیگه‌ای توی زندگیت کردی لیام؟

_تقصیر من نیست زنده موند

_اینبار زنده بمونه میکشتم لیام. کلا فقط بلدی برینی

_خفه میشی راهتو بری یا نه

لیام به لورا پرید. الان اصلا تو مود تحقیر نبود و لورام فقط داشت اینکارو میکرد.

_چرا خانواده‌شو قتل عام کردی خب

_تفریح

_واقعا که لیام. واقعا که. با اون تفریحات سالمت




زین چشماشو با صدای باز شدن انبار باز کرد و نور خورشید چشماشو اذیت کرد.

_وقته بیدار شدنه زیبای خفته. دارن میان دنبالت

_اونا از من محافظت میکنن

زین گفت و بیشتر داشت به خودش تلقین می‌کرد تا بخواد به اون مرد ثابت کنه.

_میتونی خودتو گول بزنی

اون مرد با نیشخند گفت و سینی‌یه صبحانه‌ی زینو جلوش گذاشت. زین نفس عمیقی کشید و شروع کرد به خوردن صبحانه‌ش. بخاطر بچه‌شم که شده باید میخورد.

_لیام پین به هیچ چیز اهمیت نمیده

_جای تو بودم اینقدر مطمئن حرف نمیزدم

fools gold (Ziam)(mpreg) Where stories live. Discover now