_تو چه مرگته؟
_منم دقیقا همین سوالو داشتم. حالا از اون طرف داری میکنی؟
لیام حق به جانب به خواهر حق به جانب تر از خودش گفت.
_معلومه که از اون دفاع میکنم
_من برادرتم
_نه، تو برادر حروم لقمهی منی
لیام و لورا صدای مادر و پدرشونو شنیدن که از سالن بهشون گفتن مواظب طور حرف زدنشون باشن.
_ببین داداش گلم. اون پسر بخاطر گندکاری تو اینجاست. بخاطر توئه که داره با دشمنای گونهی خودش زندگی میکنه. تنها کاری که میتونی بکنی اینه که باهاش خوب رفتار کنی
_مگه من چیکارش کردم؟
لورا با یه نگاه واقعا؟ به لیام نگاه کرد و برادرش یه نفس عمیق کشید.
_این آخرین بارمه که دارم بهت هشدار میدم
لیام چشماشو چرخوند و لورا از اتاقش بیرون اومد. یه نفس عمیق کشید و در اتاق زینو زد و قبل از اینکه زین بپرسه گفت که لوراست.
_از اونجایی که مطمئنم اینجا حوصلت سر میره. اومدم تا سرم گرمت کنم
لورا گفت و زین لبخند زد. خدایا لبخند اون پسر به قدری بامزهست که لورا میخواد براش بمیره. نمیدونه لیام چطوری به همچین پسر شیرینی آسیب میزنه.
_من بازم بابت سر میز شام ممنونم لورا. واقعا نمیدونم چرا اونکارو کردی
زین روی تخت شاهانهش نشست و اینو گفت. لورا اون سر تخت نشست و لبخند گرمی به زین زد.
_این فرق نداره که تو یه گرگ باشی، یه خون آشام یا یه آدم. انسانیت تو همهی ما وجود داره همونطور که قسمت تاریکمون وجود داره
زین سکوت کرد و به لورا گوش کرد.
_متاسفانه برادر من مجبوره تا از قسمت تاریکش استفاده کنه
با اومدن اسم لیام زین یکم جمع و جور شد. لورا قیافهی جدیشو از بین برد و ناراحتی های گذشته رو پشت لبخندش قایم کرد.
_در هر حال، راجب خودت بگو زین
بعد خودشو روی تخت زین ولو کرد و به شکم خوابید. اون تخت واقن نرم بود.
_خب من یه خانوادهی فوقالعاده دارم و ممم نقاشی میکشم
_ای..ین عالیه، ببینم تو چند تا خواهر و برادر داری؟
_خب من سه تا آخر دارم. یکی بزرگ تر و دوتا کوچیک تر. کوچیک ترینشون صفاست که ۸ سالشه. ولیحا از من کوچیک تره و ۱۷ سالشه. دنیا هم ۲۱ سالشه. اون از من بزرگ تره
زین شروع کرد به گفتن دربارهی خانوادهش و توی هرجملهش میگفت که اونا چقدر فوق العاده ان.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
fools gold (Ziam)(mpreg)
Фанфикتو میتونی بهم اخم کنی. بهم بیمحلی کنی. بخاطر ضعیف بودنم مسخرم کنی. میتونی بهم گشنگی بدی. میتونی کاری کنی گریه کنم. کاری کنی که از درد زجه بزنم. تو میتونی خوردم کنی. زیر پات لهم کنی. تو میتونی منو به خاک سیاه بشونی لیام اما با همهی اینا من بازم ع...