کی آدم بده‌ست؟

4.8K 713 472
                                    

_من کاملا خسته شدم

زین گفت و دستاشو بین موهاش کشید‌. کلافه بود، بیشتر از هر موقعی و خودشم نمیفهمید چرا.

_این طبیعیه زین. تو حامله‌ای

_و این حس مزخرفیه

لورا به زین کلافه خندید و کتابشو بست. از روی میز پایین پرید و سمت تخت زین رفت.

_این حس قشنگیه

_آها و اینو از کجا فهمیدی؟ تو که هیچوقت حامله نمیشی

لورا لبخند دیگه‌ای به زین زد. به پایین نگاه کرد و دودل بود‌. باید به زین میگفت؟

_خب درواقع من حسش کردم

زین چشماش گرد شد و کلافگیشو کنار گذاشت. یعنی واقعا لورا بچه داشته؟

_تو... تو بچه داری؟

_بچه‌م هیچوقت به دنیا نیومد

_چرا؟

زین پرسید و هنوز تعجب توی قیافه‌ش موج میزد. لورا نفس عمیقی کشید و نزدیک تر به زین نشست.

_نه قرن پیش، من عاشق یه پسر شدم. اون عالی بود، از هر لحاظی. فقط یه ایراد داشت... اون گرکینه بود

لورا آب دهنشو قورت داد و نفس عمیق دیگه‌ای کشید.

_اون زمان ما هیچ رابطه‌ی خوبی با گرگینه‌ها نداشتیم. برای همین من رابطمون رو مخفی کردم.

لورا باز سکوت کرد و به رو به روش نگاه کرد.

_اما لیام فهمید‌. اون به مامان و بابا گفت و من دیگه نمی‌تونستم ببینمش. اون موقع حامله بودم. پس تصمیم گرفتیم فرار کنیم اما یادته که‌. تو هیچوقت نمی‌تونی از دست یه خون آشام فرار کنی

زین برای دلداری دستشو روی دست لورا گذاشت و یکم فشار داد. لورا لبخند ضعیفی زد داستانو ادامه داد.

_لیام کشتش‌. دقیقا جلوی چشم من. بعد از اون باهاش حرف نمیزدم مه روی پله ها دعوامون شد. موقع رفتن بهم طعنه‌ی محکمی زد و ... من از پله ها افتادم

_من متاسفم لورا

لورا چندبار پلک زد تا اشکاش پایین نریزن. به زین لبخند زد و به بیرون اشاره کرد.

_یالا، بیا بریم کتاب خونه

زژن برای لورا سری تکون داد و باهاش به کتاب خونه رفت.

زین سمت طبقه های کتاب رفت و اونی که روش آسیا نوشته شده بود را برداشت. روی مبل نشست و کتابو باز کرد.

_آسیا جای قشنگیه؟

_اوهوم

_چندبار تا حالا اونجا بودی؟

لورا شونه‌ای بالا انداخت و سرشو از کتابش بلند کرد.

_چندباری اونجا بودم. جای قشنگیه

fools gold (Ziam)(mpreg) Onde histórias criam vida. Descubra agora