Recomended:fool in love_Rihanna
Unedited
وقتی کالسکه سر جاش وایساد لیام حس کرد قلبشم با اون وایساده.
اما وقتی دستای کوچیک زینو توی دستای خودش حس کرد قلبش دوباره حرکت کرد و لیام یه نفس عمیق کشید.
_باور کن، آدما نمیتونن خونآشام هارو بخورن
زین گفت و لیام فقط چشماشو برای جوکش چرخوند. اما وقتی خندهی زینو دید نتونست طاقت بیاره و لبخند زد و گونهی زین رو بوسید.
بوسیدن گونهی زین به کارهای روزانهی لیام اضافه شد و اون هر فرصتی که گیر میاورد، گونهی زین رو میبوسید.
زین یه نفس عمیق کشید و در خونه رو زد و منتظر شد تا درو باز کنن.
یاسر درو با لبخند باز کرد و و وقتی زین باباشو دید پرید بغلش و یاسر اونو داخل خونه کشید.
_بابا
زین گفت و حس کرد میخواد از خوشحالی گریه کنه و در روی لیام بسته شد.
_زین... خدای من
یاسر گفت و اشک رو میشد توی چشماش دید. زین خیلی محکم گونهی پدرشو بوسید. اون از یاسر جدا شد وقتی که دید خواهر کوچیکش داره صداش میکنه.
_زین زین زین
صفا با شدی گفت و دستاشو بالا نگه داشت تا زین بغلش کنه. زینم خم شد و با احتیاط صفا رو تو بغلش گرفت و مواظب بود به بچهش آسیبی نزنه.
_صفا بیا پایین
دنیا گفت و صفا رو از زین گرفت و زمین گذاشت. صفا چشماشو معصوم کرد تا زین پلش براش بسوزه و دوباره بغلش کنه. زین بجاش لبخند زد و دنیا رو بغل کرد.
_خدایا دلم برات تنگ شد
دنیا گفت و زین خندید و بوی آشنای خواهرش به مشامش خورد.
_زینی
ولیحا گفت و بغل دپتایی دنیا و زین تبدیل شد به یه بغل گروهی.
_برین کنار خانما
زین صدای مامانشو شنید و سریع از خواهراش جدا شد و به سمت مامانشون رفت و اونو محکن بغل کرد.
_سان شاین من
تریشا گفت و زین گونهی مادرشو بوسید و اونا از هم جدا شدن.
_خدای من اینو ببین
تریشا رو به شکم زین گفت و چندتا اشکی که از روی چشماش پایین چکید رو پاک کرد.
_مامان. خواهش میکنم
_دارم مادربزرگ میشم
اون گفت و گونهی پسرشو محکم بوسید و اونو سمت مبل برد تا روش بشینه. کنار پدرش.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
fools gold (Ziam)(mpreg)
Фанфикتو میتونی بهم اخم کنی. بهم بیمحلی کنی. بخاطر ضعیف بودنم مسخرم کنی. میتونی بهم گشنگی بدی. میتونی کاری کنی گریه کنم. کاری کنی که از درد زجه بزنم. تو میتونی خوردم کنی. زیر پات لهم کنی. تو میتونی منو به خاک سیاه بشونی لیام اما با همهی اینا من بازم ع...