28.1.14 - 3AM
لو خوابیده، ملافه های سفیدشو
روی سینش نگه داشته و کمرش رو
بدون پوشش رها کرده، کمرش خیلی سرد
و خودش خیلی ناراحت به نظر میرسید
ملافه ها رو به خودش نزدیک تر
کشید. انگار داشت یه نفرو بین بازوهاش تصور میکرد؛
اون شخص من بودم و
من کی باشم که
چیزی که عشقم میخواد موقع خواب تو بغل بگیره رو
بهش ندم؟
Mahshid.
YOU ARE READING
Blasé ➳ l.s. (persian translation)
Fanfictionمن تمومش نمیکنم، تا وقتی که اون مال من شه.