4.2.14
من و لو تصمیم گرفتیم تا
رابطمون رو به مرحله ی بعد ببریم
وقتی ازش خواستم تا بیاد باهام زندگی کنه
گفت اره (لطفا) و بهم گفت کل زندگیش رو
منتظرم بوده
تنها مشکل، بقیه آدم ها بودن
باید اونو طوری به خونم میبردم
که اونا لویِ من رو نبینن چون لو
مال منه و اون ها ازم میگیرنش
و مجبورش میکنن عشق ورزیدن بهم
رو (تموم کن)ـه
مچ دستش رو گرفتم و مثل برف سفید شدنش رو دیدم و
همونطور از پایین
به چشم هام خیره شده بود، بوسیدمش
" تو خیلی زیبایی لویی تاملینسون و (داری) منو دیوونه میکنی
هربار دیدنت اینو (بهم) یادآوری میکنه که هیچ وقت نمیتونم (آسیب) زدن بهت رو تصور کنم
من دوستت دارم لو ، انقدر زیاد که نمیتونم درد نبودن با تورو تحمل کنم
درحالی که تو هربار با چشمای آبیت به چشمای من زل
(میزنی) "
Mahshid.
YOU ARE READING
Blasé ➳ l.s. (persian translation)
Fanfictionمن تمومش نمیکنم، تا وقتی که اون مال من شه.