31

1.8K 407 18
                                    

همان روز

اون روی هرکدوم

از اون زیبای خفته ها یک

رز سفید گذاشت و من

درحالی که اون داشت دعا میخوند

دست هامون رو تو هم

قفل کردم بهش گفتم خدا واقعی

نیست و اون گفت احتمالا همینطوره ولی در طول تاریکی ها و سختی های زندگیت وجودش تو فکرت چیز خوبیه

وقتی لو پیش من بود، تاریکی

خودش خودش رو میخورد مثل همون هیولایی که

هست

Mahshid.

Blasé ➳ l.s. (persian translation)Where stories live. Discover now