29.1.14 - 3AM
لویی من وقتی خوابه خیلی زیباست
ولی چشماش
زیر پلک های بسته اش، میچرخیدن که یعنی
داشت کابوس میدید
و من میخواستم همراهش داخل اون
رویای سمی باشم و میخواستم هرکسی که باعث شده اون
"تنهام بذار، تنهام بذار، تنهام بذار"
رو زمزمه کنه تقاص پس بده ولی من نمیتونم کابوس هارو
بُکُشم، فقط میتونم با بوسه کاری کنم موقتا از بین برن
ولی بوسه اونارو نمیکُشه
میتونم لو رو بکشم تا کابوس هاش ناپدید بشن و اون میتونه
خوشحال باشه
همونطور که آنا
و رابین خوشحال بودن که من کابوس هاشون رو
ناپدید کردم
Mahshid.
YOU ARE READING
Blasé ➳ l.s. (persian translation)
Fanfictionمن تمومش نمیکنم، تا وقتی که اون مال من شه.