am 5

2.2K 386 145
                                    

لویی؟

بعدش به همون فروشگاه رفت. همونی که توش برای اولین بار عکس منو دیده بود. بعد از اینکه بهش  گفتم دوستش دارم.

اره.

میخواست منو با یه چیزی سورپرایز کنه، همیشه تو قایم کردن سورپرایزها افتضاح بود.

(با همدردی سرشو تکون میده)

به یکی گفت اون هدیه برای دوست پسرشه

(سکوت)

اون مَرده- اون کسی که بهش اینو گفت-

بریزش بیرون لویی، خودتو خالی کن

(مستقیم بهش نگاه میکنه) هری مُرده، مگه نه؟

اره لویی، مُرده.


پایان.

(یک چپتر باقی مونده)


Mahshid.

Blasé ➳ l.s. (persian translation)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin