memoirs 1

2K 403 69
                                    

عکس اول : اوایل

۱۹‌ ژانویه ی ۲۰۱۴

اِل : آدما مثل سیگار میمونن؛ آروم آروم از بین میرن.

اِچ : مشکل اینجاست که تو بوی تنباکوی درحال سوختن و گرمایی که کاغذ دورش به دست هات منتقل میکنه رو دوست داری. و من از این خوشم میاد که این قبلا اذیتم میکرد و باعث میشد سرفه کنم ولی الان بهم حس-

اِل : -سرخوشی میده

اِچ : سرخوشی میده.

اِل : ولی با هر پوکی که میزنی یه قسمتی از تو همراه دود-

اِچ : -میمیره

اِل : رها میشه.

اِچ : بعضی وقتا داخل ریه هام نگهش میدارم و برای چند لحظه نفس نمیکشم، امید دارم که شاید اینطوری بیشتر بهم صدمه بزنه. ولی الان نسبت به دردش مصون شدم، از این خوشم نمیاد

اِل : و وقتی که دهنت رو ترک میکنه، خیلی زنده به نظر میاد، یا حتی زیبا، تا وقتی که پراکنده میشه و آروم آروم از بین میره

اِچ : چرا ما داریم درمورد این حرف میزنیم؟

اِل : خوبه که مکالمه ی یک طرفه ی «سرتو اون وری بگیر» یا «یه ژست دیگه برام بگیر» همیشگی رو عوض کنیم

اِچ : (درحال خندیدن) درسته

‌‌

پ.ن. اِل لوییه و اِچ هریه

Mahshid.

Blasé ➳ l.s. (persian translation)Where stories live. Discover now