30

2K 415 97
                                    

13.2.14

لو تو خونه چرخید

و ازم پرسید که ما و آنا تنها افراد

این خونه هستیم یا نه

بهش گفتم سه نفر دیگه هم مثل آنا هم هستن و گفت

دوست نداره با اونا تو یه خونه زندگی کنه و

ازم خواست تا اونارو همونطور که شایسته‌ش هستن دفن

کنم و بهش گفتم اگه این کارو بکنم اونا نمیتونن نفس بکشن

گفت میتونن و اینطوری خیلی

خوشحال میشن

پس با خودم به باغچه ای پر از

گلهای مروارید و رزهای قرمز و سفید بردمش

گفت باغچه‌م خوشگله و من

بهش گفتم هیچ چیز با زیبایی اون قابل مقایسه نیست

من آنا و بیلم رو نگه داشته بودم و لو

به سارا کمک میکرد

و ما برگشتیم تا جان و رابین

رو بیاریم و لو

بخاطر بوی اون ها گریه کرد

من یه بار دیگه بوسیدمش و اون گریه کردنو

‌‌

تموم کرد


Mahshid.

Blasé ➳ l.s. (persian translation)Where stories live. Discover now