29_اداره ثبت احوال

419 59 8
                                    

داستان از دید لیزا

پدرسوفی یکم لیام رو نگاه کرد ،سرتاپاش برانداز کرد وگفت:جوون براندازه ای!
بعد با لیام دست داد ، لیام نفس حبس شده اشو بیرون داد.
_خب چ کمکی میتونم بهتون کنم؟!
اینجا بود که هری وارد شد:خوب راستش ما اخیرا فهمیدیم که پدر بزرگ ومادربزرگمون تو جنگ جهانی شرکت داشتن،میخوایم ببینیم دوستاشون زنده ان تا چیزی درباره اینکه چجوری اشنا شدن بگن؟ خب ما داریم ی داستان مینویسیم درباره اشون...

یعنی فک نکنم توکل عمرش اینقدر آسمون ریسمون نبافته بود.

_پدر یا مادرتون خبری از دوستاشون دارن؟
_نه متاسفانه...
پدر سوفی پشت سیستم نشست وگفت:من تنها کمکی که میتونم بکنم اینکه ببینم زنده ان یا نه.

ما چهارتا فقط سرمون تکون دادیم.پدر سوفی نگاهمون کرد وگفت:خوب اسمشون میگین؟

هری انگار عجله داشت سریع گفت: لوئیس ویلیام تاملیسون!
پدر سوفی اسم رو تایپ کرد ،بعد چند دقیقه اخماش رفت توهم چند بار کلیک کردوسرچ کرد.
وگفت:همچین اسمی تو سیستم ثبت نشده!!!

یهو منو هری همزمان گفتیم:یعنی زنده است؟!

پدر سوفی مارو نگاه کرد وگفت:قاعدتا وقتی کسی فوت میکنه ی پزشک باید گواهی مرگشو امضا کنه وتایید کنه اون فوت کرده بعد اون گواهی  رو ثبت احوال بررسی میکنه بعد توسیستم ثبت میشه...
لیام گفت:یعنی ممکن مرده باشه؟
_ببین پسرم حتی‌اگه قتل هم باشه یا هرچی تا گواهی فوت ب ثبت احوال ندن ما اسمشون ثبت نمییکنیم...
من گفتم:نایل جیمز هوران چی؟

اسم اون هم سرچ کرد وگفت: اسم اونم ثبت نشده.
یهو هری گفت:مریدا استورات.
پدر سوفی سرچ کرد وگفت:چند نفر به این اسمه.اسم وسطشو نمیدونین؟
هری گفت:نه متاسفانه...میشه ببینید کدومشون نسبتی با این اسمایی که گفتیم دارن؟
بعد ازچند دقیقه سرچ پدر سوفی گفت:یکیشون به اسم مریدا سوزان استورات هست که مث اینکه...
چند کلید زد وگفت:همسر لوئیس ویلیام تاملیسون بوده!
یهو ماسه تا بلند شدیم رفتیم سمت مانیتور...
عکس ی زن نسبتا مسن بود،که گواه این میداد جوان هاش زیبا بوده...
محل تولد منچستر
زمان مرگ آگوست ۲۰۱۰
محل مرگ منچستر
تعداد فرزندان:۲تا/یک پسر/یک دختر
نام همسر:لوئیس ویلیام تاملیسون.

و بعدش سکوت مرگ باری که تو اتاق حاکم شد.یعنی مریدا بعد جنگ با لویی ازادواج میکنه ،ثمره ازدواج هم دوتا بچه بوده.محل مرگ منچستر... یعنی لویی منچستره؟
هری سکوت رو شکوند وگفت:ممکن این لویی اون لویی نباشه...
لیام گفت:مگه چندتا لوئیس تاملیسون هست تو بریتانیا که مریدا بشناسه؟؟
من گفتم:ادرسی ازش ثبت شده؟!یا شماره تلفنی؟
پدرسوفی نگاه ما کرد وگفت:اگه باشه تو پزشکی قانونیه که گواهی فوت تایید میکنن.
ما سه تا نفس حبس شدمون رها کردیم...
همش به بن بست میرسیدیم.انگار تنها راه فقط خوندن اون دفترچه بود،والبته پیدا کردن زین تا مطمعن شیم جمال پدربزرگش بوده.
تیر اخر هری زدوگفت:اگه جدا شده باشن تو سیسیتم میزنه؟
_اوممم میزنه همسر سابق معمولا،خوب برا یسری مسائل میزنن.
ولی رو صفحه مانتیور کلمه سابق نبود.یعنی لویی تا اخرین نفس مریدا پیشش بود....عجب مردی بوده.
*
**
*
داستان از دید هری

They Don't Know About Us[H.s]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora