:"اين مشكل من نيست كه تو دلت نميخواد بياي به حرف من گوش ميكني و با من مياي.":"هري من پامو اون تو نميذارم هنوز يادم نرفته اخرين بار كه اونجا بودم مجبور شدم ببوسمت چون توي احمق مست بودي و التماس كردي."
:"هميشه گوه ميخوري مالك تو با خواست خودت بوسيديم."
:"الان كسي جز ما نيست كه بخواي ابروت نره!"
:"خودتو جمع كن چون تا يه ساعت ديگه حركت ميكنيم."
:"فاك يو هري ادوارد استايلز."
هري و زين سوار ماشين شدن.هرى با سرعت رانندگي كرد زين با تعجب بهش نگاه كرد و حتي نميدونست اين همه سرعت براي چيه! بعد نيم ساعت به گي بار معروفى رسيدن.
هرى با خنده گفت:"مواظب كونت باش ماليك."
:"توعم مواظب ديكت باش استايلز تو هر لونه اي نره."
وارد شدن، صاحب اونجا كه هري و ميشناخت با كلي تعريف و تمجيد بهترين ويو و ميز و بهشون داد.
پسراي مختلف از همون اول خودشون و به هري ميچسبوندن برعكس زين كه بايد حواسش به شلوارش ميبود تا انگشت نره توش. زين رفت تا ويسكي سفارش بده، وقتي برميگرشت هري و ديد ولي ارزو ميكرد كه نميديد.
ساعت نه و نيم و نشون ميداد و ليام تو خونه اي كه ازش متنفر بود منتظر اون فاك بوي بود.ثانيه ها سخت تر ميگذشتن هر لحظه و هر ثانيه.
:"برميگردي؟"
:"مسيرا هميشه به سمت تو تموم ميشن ليام!"
صداها بار تو سرش تكرار ميشد و حتي يادش نميومد اخرين بار كي قرصاشو خورده هر چي كه بود اون الان داشت عصبي ميشد.
گوشي زنگ خورد و ليام نفهميد با چه سرعتي اونو برداشت.
صداي خنده مضخرفي اون طرف تلفن بلند شد:"سلام پين،فك كنم منتظرم بودي.":"دعا كن قبل اد دست خودم بهت نرسه عوضي."
:"هيسسس اروم باش ليام"
ليام وسط حرفش پريد:"اسم منو به دهن كثيفت نيار وگرنه هر جايي باشي پيدا ميكنم و به فاكت ميدم.":"به اد گفتي دنبالم نگرده؟ دفعه بعد كه ديدمش قول نميدم يه تير نزنم تو مغزش."
:"دستت به يكي از كارمندام بخوره ديكت و ميكنم تو چشمت."
:"قبلا انقدر عصبي نبودي پين دوريم نساخته بهت."
:"چي ميخواي ازم؟!"
:"پول لازم دارم بايد از مرز خارج شم."
:"چي باعث شد فكر كني من حتي پول خرد به تو ميدم؟"
:"ساليان دراز قبلتر از اكنون پسر نوجواني به نام ليام پين در يكي از محله هاي قديمي لندن.."
:"خفه شو هرمن خفه شو چقدر ميخواي."
."دويست هزار تا"
:"اين زياده حقوق چند ماهمو بايد بدم بهت "
:"صدش ميكنم ولي بقيشو هر ماه بايد بهم بدي."
:"ميدوني كه اگه دستم بهت برسه چي ميشه ديگه؟!"
:"مثل دفعه قبل اون ديلدو هاي بدرد نخورتو ميكني توم و مجبورم ميكني ددي صدات كنم؟يا ايندفعه خودت ميخواي زيرم بخوابي؟"
:"اگه پيدات كنم انتقام يازده سال و ازت ميگيرم هرمن."
:"شماره حسابمو برات ميفرستم پين تا زنگ بعديم مواظب خودت باش،فيك ددي."
قبل اينكه فاك يو مادرجنده ليام و بشنوه تلفن قطع شد و ليام فندكش و براي بار هزارم گرفت زير سيگار.
YOU ARE READING
Forgive me sunshine [Completed]
Fanfiction"-مطمعنى كه پشيمون نميشى اگه همه چيز و فراموش كنى؟ +وقتى آسمون پر ابر ميشه روشنايى نميتونه مسيرش و پيدا كنه ليام..." ليام پين سرگرد بيست و شش ساله اداره اگاهي و زين مالك يكى از بهترين معمارهاى لندن،سرنوشت اونها رو تا مرز جنون ميبره و در نهايت لذت بر...