part 10

811 97 35
                                    

صداي زنگ ليام ساعت شيش و نيم صبح باعث شد ليام تمام جد و اباد شغل اداري و فحش بده و خودش و براي هزارمين بار براي انتخاب اين شغل سرزنش كنه

طبق عادت هميشگيش دوش گرفت و موهاش و ژل زد امروز طبق پيام اد روزي بود كه كاراموز ميومد و قرار بود براي بخش بازجويي كسي و بگيرن.

اد عكس و مشخصات و ديشب همراه با پرونده اورده بود ولي ليام وقت نكرد نگاه كنه اونارو تو كيفش گذاشت و بعد صبحونه خوردن از خونه خارج شد.

وقتي سوار ماشين شد متوجه شد لباسش اتو نداره بين دوراهي گير كرد و مجبور شد بجاي كت سوييشرتي كه صندوق عقب بود تنش كنه
حالا بيشتر شبيهه تينيجراي رپر بود تا شبيهه سرگرد پليس
گاز و فشار داد و به سمت محل كارش رفت
وقتي وارد اداره شد اول از همه اد و ديد كه دم اتاقش واستاده

:"سلام اقاي پين كاراموز تو دفتر منه ديشب پروندشو ديدين؟"

:"نه اد وقت نكردم صبر كن ببينم بعد زنگ زدم بفرستش تو"

:"چي كنم الان باهاش؟"

:"از كجا بايد بدونم؟ گفتم كه بعدا بفرستش تو

اد و كنار زد،وارد دفترش شد با اينكه ازينجا متنفر بود دلش براي دفترش واقعا تنگ شده بود.

گوشيش صدا داد و اسم اد اومد رو صفحه.

:"محل كاره ولي خوشگل شدي ليام جون،سوييشرتت بهت مياد."
ليام نفسشو بيرون داد و واقعا نميدونست چطوري ميتونه همين الان اد و به قتل برسونه.

:"حواست به كارت باشه."

رو صندلي نشست و پروندرو باز كرد.

نايل هوران سنش با ليام يكي بود و مليتش ايرلندي بود.
نگاهي به عكسش انداخت موهاي بور و چشم هاي روشن از قيافش نرد بودن ميباريد ولي ليام به روي خودش نياورد.

سابقه كار نداشت و اين اولين كار اداريش بود.
به اد پيام داد كه هوران و بفرسته تو،اد همون لحظه جواب داد حله.
و ليام منتظر ورود اون نرد موند.

پنج دقيقه بعد در اتاقش زده شد و پسر مو بلوندي با عينك سياهي كه بنظر فيك ميومد وارد شد.

:"سلام من نايلم:)))"

:"براي بخش بازجويي اومدي هوران؟حتما ميخواي به اونا بگي سلام هانيا نايل اينجاست."

:"من جديت كافي و براي بازجويي دارم."

:"دارم ميبينم."

نايل زير لب ميگه:"بهم گفته بودن بداخلاقي"

:"چيزي گفتي هوران؟"

:"گفتم الان دوباره ميگم
اِهِم يعني چيزه نه چيز نيست خب واستيد الان شروع ميكنم
سلام من نايل هورانم كاراموزم و امروز اولين كارمه براي استخدام بخش بازجويي اومدم اينجا"لبخندي ميزنه و عينكش و بالاتر ميذاره.

:"چطور بود اقاي پين؟"

:"افتضاح."

:"من تلاشمو كردم واقعا"

:"بايد جدي تر باشي وقتي داري با كسي حرف ميزني بايد ترس و تو چشماش بخوني و يخ زدن رگاش و حس كني"

:"ولمون كن بابا"

:"هوران ميتونم همين الان پروندتو اتيش بزنم"

:"سيگاريم هستي پس"

:"كسي جرعت نميكنه با من اينطوري حرف بزنه"

:"خب متاسفم چون تلاشمو كردم و بهم گفتي افتضاح بودم."

:"تلاشت و بيشتر كن، اونقدرام بد نيستي فقط قيافت مهربونه اينطوري بنظر مياي."

:"مامانمم همينو ميگه"

:"تو بازجويي بخواي اينطوري عمل كني طرف همونجا ميرينه بهت."

:"من مگه نبايد برينم بهش؟"

:"ظاهرا."

:"خب ياد ميگيرم قول ميدم اصلا ميرم كلاس ابهت داريم همچين كلاسي؟ شايد داشتيم اونوقت ميتونم ترسناك باشم."

:"دربارش فكر ميكنم."

:"من واقعا به اين شغل احتياج دارم و ميخوام اموزش ببينم"
ليام به قيافه نگران پسر ايرلندي نگاه ميكنه اون شبيهه يه جوجس

:"اد بهت نشون ميده اينجارو."

:"يعني استخدامم؟"

:"دو هفته وقت داري تمرين كني و من دوباره ميبينم كه چطوري عمل ميكني."

نايل لبخندي ميزنه كه صورتش ميره توهم و با خوشحالي ميگه:"همزمان با برج زهرمار بودنتون ميتونيد شبيهه يه مارشمالو نرم باشيد."
و قبل اينكه ليام سرش داد بزنه از در بيرون ميره.

حيف ليام از شوخ بودن اون احمق خوشش اومده وگرنه تا الان اون پسر تو قبر بود.

Forgive me sunshine [Completed]Where stories live. Discover now