Part30(The End)

436 45 30
                                    

لارن با تعجب دست‌هام رو فشار داد و پرسید : میخوای من رو ببوسی؟ اش؟ داری چیکار می‌کنی؟
همونطور که سعی داشتم ضربان قلبم رو تنظیم کنم گفتم: دارم توی انبار کاه دنبال سوزن میگردم
لارن دستش رو دراز کرد ، با پشت دست گونه‌ام رو نوازش کرد و بعد دستش رو توی موهای پشت سرم کرد و سرم رو به جلو هل داد و لب‌هاش رو روی لب‌هام گذاشت ، میتونم قسم بخورم در اون لحظه قبلم ایستاده بود و نمی‌تپید
بوسه کوتاه بود اما زمانی که گرفت طولانی بود ، انگار تحت فشارش قرار داشتم و من رو شوکه کرده بود.

لارن عرق روی دستش رو با شلوارش خشک کرد و با خنده‌ی ریزی گفت: خب الان چی؟
منم به ادامه مسیر اشاره کردم و گفتم: ما یه قله برای فتح داریم
لارن دستم رو گرفت و من رو روی کولش گذاشت و به سمت بالا دوید و شروع به قاه قاه بلند خندیدن کرد و وقتی به بالاترین نقطه رسیدیم من رو پایین گذاشت و پرسید: بعد از اینجا کجا بریم؟
شونه بالا انداختم و گفتم: دیگه برام مهم نیست
لارن دوباره محکم بغلم کرد و گفت: به نظرم تو الان دیگه آزادی! تو از مدرسه‌ی لارن فارق‌التحصیل شدی
نگاهی به خورشید در حال غروب انداختم و گفتم : دوست دارم دفعه‌ی بعدی که اون خورشید بالا میاد ، بیدار بشم و ببینم همه این‌ها خواب نبوده ، از پاریس تا اینجا رو زندگی کردم و خواب ندیدم
لارن دستم رو توی دستش گرفت و روی دستم رو بوسید و پرسید: چقدر واقعی بود؟
سری تکون دادم و گفتم:مثل رویا میمونه
لارن بوسه‌ای به گونه‌ام زد و پرسید: الان چی؟
باز هم جواب دادم : مثل رویا میمونه
لارن بوسه‌ای کوتاه روی لب‌هام گذاشت و پرسید: الان چی؟
لبخندی زدم و گفتم: بهتر شد

صدای چخ چخ آتیش فضا رو پر کرده بود و کنسرو‌هامون داشت روی آتیش گرم میشد ، لارن کاسه‌ای برداشت و اون رو پر کرد و به دستم داد و گفت: تاحالا به ساختن یه آهنگ فکر کردی؟
شونه بالا انداختم و گفتم: نه ، فکر نمیکنم توش خیلی خوب باشم
لارن شروع به خوردن کرده بود و با دهن نیمه پر گفت: اما تو خیلی خوب گیتار میزنی ، باید صدات هم خوب باشه پس چرا امتحان نمیکنی؟
محتویات مونده توی کاسه‌ام رو سر کشیدم و گفتم : نمیدونم ، هیچوقت جرئت این کار رو نداشتم
لارن کاسه‌اش رو کنار گذاشت و گیتارم رو به دستم داد و گفت: یه چیز بخون
دست رد روی سینه‌اش گذاشتم و گفتم : نه لارن من نمیتونم اینکارو بکنم
لارن دیگه اصرار نکرد و بیخیال شد ، برعکس هر موقعی که برای رسیدن به چیزی که میخواست پا فشاری میکرد ، کیسه خوابش رو پهن کرد و شب بخیر گفت من هم کیسه‌ خوابم رو کنارش پهن کردم و به آسمون خیره شدم ‌.

"هی تو کار درستی کردی ، منظورم بوسیدنشه"صدایی آشنا به گوشم رسید ، به طرف صدا نشستم و کسی که دیدم روبی بود
"دیوونه‌ شدی ؟ اصلا تو عقل داری روبی؟ "صدای دیگه‌ای از طرف دیگه‌ای به گوش رسید ، صدای اِما
پیشوونیم رو مالیدم و گفتم: رسما توهم زدم!
روبی گفت: بیخیال تو خودت میخوای که ما اینجا باشیم و بعد اعتراض میکنی که چرا اینجاییم؟
اِما سیگاری روشن کرد و گفت: توی این یه مورد باهاش موافقم تو مارو به مهمونیت دعوت میکنی و وقتی خودمون رو میرسونیم میپرسی که اونجا چیکار میکنیم؟ چرا تکلیفت رو با خودت مشخص نمیکنی؟
روبی خندید و به پهلوی اِما زد و رو بهش گفت: اَش میخواد یه قربانی‌ دیگه بگیره من که خیلی پایه‌ام
اِما که اصلا از این حرکات روبی خوشش نمیومد کمی از روبی فاصله گرفت و رو به من گفت: من که میدونم نمیخوام دوباره توی همچین مخمصه‌ای بیوفتم ، لارن رو نمیدونم
سرم رو پایین انداختم و گفتم: متاسفم اِما
روبی من رو متوقف کرد و گفت: هی چرا داری به حرف این گوش میدی؟ اصلا برای چی داری عذرخواهی میکنی؟
جواب دادم: چون حق باهاشه
روبی پوفی کشید و گفت: بیخیال ، نذار این بحث رو دوباره شروع کنم!
اِما دست به سینه نشست و گفت: چرا ما اینجاییم اَش؟
رو به لارن نگاهی کردم و گفتم: چون نمیدونم کاری که دارم میکنم درسته یا نه
روبی چشم چرخوند و گفت: تو به درست و غلط بودنش چیکار داری؟ مهم اینه که تو ازش لذت میبری
اِما مخالفت کرد و گفت: چرا وقتی داره یه تصمیم درست توی زندگیش میگیره حمایتش نمیکنی؟
روبی نذاشت اِما ادامه بده و گفت: اینکه جلوی خودش رو از عشق بگیره کار درستیه
سری تکون دادم و گفتم: متاسفم روبی اما یه جورایی حق با اِماس ، من جلوی خودم رو از عشق نمیگیرم فقط نمیخوام به لارن آسیب بزنم
اِما رو به روبی کرد و گفت: دیدی! کار درست همینه
روبی جواب داد: اما قلبی که خودش رو به عشق باز کرده از همون اول برای آسیب دیدن آمادست ‌پس نباید  از خودت بپرسی که آیا قراره بهش آسیب بزنی یا نه
رو به اِما کردم و گفتم: متاسفم اِما ولی روبی داره درست میگه

Colors PT II: Black and BlueWhere stories live. Discover now