جونگین سراسیمه در اتاقو باز کرد و سمت تخت دوید:بک..هی...چی شده؟
بکهیون ک کاملا خیس عرق بود اروم خودشو بالاتر کشید و جونگین کمکش کرد تا بشینه.
لیوان ابی ک روی میز بود برداشت تا بهش بده اما قرصی ک کنارش بود جلوی چشمش خودنمایی کرد،پس قرصشو نخورده بود.لیوانو سمت بکهیون گرفت: بیا یکم بخور.
لیوانو از دستش گرفت،به وضوح لیوان تو دستش میلرزید،سعی کرد به لباش نزدیک کنه و جرعه ای ازش بنوشه و بعد دوباره لیوان اب رو به جونگین برگردوند.
-خوبی؟
با حرکت سر جواب مثبت داد
-خواب بد دیدی؟
بکهیون چیزی نگفت و اینکار جونگینو عصبی تر میکرد.
-بک باید با من حرف بزنی...منو نگاه کن.
سرشو کمی بالا اورد،ترسیده بود و مطمئن نبود هنوز بیدار شده.
-باید بهم بگی چ خوابی دیدی
اروم جونگینو نگاه کرد: خوبم
-چی شده؟ صدای جیغ شنیدم.
-فقط یه کابوس بود.
جونگین ساکت شد،نمیخواست تو این شرایط بکهیونو مجبور به کاری کنه: باید قرصی ک بهت دادمو میخوردی.اون کمکت میکرد راحت تر بخوابی.
ای کاش میتونست بغلش کنه اما حدس میزد اینکار درست نباشه.با شنیدن صدای بکهیون ک سرش پایین بود و مثل این بود ک باصدای خفه ای حرف میزنه از افکارش دست کشید و بهش نگاه کرد
-من تو یه اتاق بودم.یه اتاق تاریک ساکت.اون سکوت به حدی وحشتناک و واقعی بود ک دلم میخواست همون لحظه از خواب بیدار میشدم...اما این تازه اولش بود.
ب ارومی زمزمه کرد:همون اتاقی بود ک موقع بوسیدنش دیدم!
جونگین متوجه شد ک بکهیون میخواست از اوردن اسم چانیول خودداری کنه،براش سخت بود؟مطمئن نبود چرا اینکارو میکنه.
-برای اینک ازش خلاص بشم رفتم جلو و تونستم در اتاقو ببینم.اینبار تونستم درو باز کنم و از اون اتاق خارج شدم...
دوباره ساکت شد.اما جونگین نیاز داشت ک بیشتر بشنوه
-پشت اون در چی بود بکهیون؟
-یه راهروی باریک و تنگ بود.داشتم راهمو تو اون راهرو ادامه میدادم تا یه راه برای خروج پیدا کنم ک صدای یه ساعت دیجیتالیو شنیدم.برگشتمو نگاش کردم ساعت 23:59 دقیقه بود...جلوتر یه در سمت راستم دیدم،رفتم سمتش اما قفل بود...همون موقع صدای یه رادیو بلند شد.دقیق یادم نیست ولی داشت یه اتفاقو گزارش میکرد،یه حادثه...

YOU ARE READING
My Love Is VENGEANCE 🌌 [#1: Smothered Mate]
Mystery / Thriller♟"هیچکس قابل اعتماد نیست،هرکسی میتونه خیانت کنه!"♟ زندگی برای پارک چانیول یه صفحه ی شطرنجه. ادمای اطرافش رو مثل مهره های شطرنج میبینه و هرطور ک دلش بخواد اونارو حرکت میده. به این فکر کن ک میخوای چه مهره ای باشی؟ ~~~~~~~ ● عشقِ من انتقامه! ● فصل اول...