منتظر بود زودتر ب اون طبقه ی اخرِ لعنتی برسه.
اگ صحتِ چیزایی ک سوهو میگفت براش ثابت میشد نمیتونست از پدرش بگذره.
دونستنِ این ک اون از تمام این اتفاقات خبرداشت...
از ازمایش...
از تک تک کارای چانیول...
باعث میشد کل ماجرا جور دیگهای رقم بخوره.
اینسری کسی ک بازی رو میگردوند خودش نبود بلکه پدرش بود.
نمیتونست از اون مردِ لعنتی رو دست بخوره.
نمیتونست.
اسانسور باز شد و درحالی ک صدای پاشنههای کفش خوششکلِ مردونش تو سالن میپیچید ب طرف تنها درِ انتهای سالن رفت.
بدون مقدمه درو باز کرد و اسلحهشو سمت مرد کشید...
-چانیول...
قدمی جلوتر رفت...
-هی اروم ب...
-چرا؟
بلندتر فریاد زد: چرا بهم دروغ گفتی؟شصتشو پشت اسلحه کشید: جرئت داری اون دکمه رو بزن تا قبل از این ک مامورات برسن ی گلوله تو مغزت خالی کنم!
-بزار حرف بزنیم.
-تو کسی بودی ک تیمو کشتی...استادمو.
مرد اروم اخماشو تو هم کشید.
چانیول عصبانی ادامه داد: و اگ مستر کیم ب جای پیروی از دستوراتِ تو "تلقین" رو انجام نمیداد حالا هممون مرده بودیم.
مرد اروم از جا بلند شد: کی اینارو بهت گفته؟
-کسی ک مطمئنم دروغ نمیگه.
اروم میزو دور زد و خونسردتر ب چانیول نگاه کرد: ولی ی قسمتاییشو جا انداخته.
حالا ک میدونست ماجرا چیه دیگ اون اسلحهای ک تو دستای پسرش بود خیلیم ترسناک بنظر نمیرسید.
-ساحره ها...اونا وانمود میکردن ب BBH وفادارن ولی از تو دستور میگرفتن... تو نقشهی BBH رو دقیقا روی خودش همزمان پیاده کردی. هردوتون ازشون خواستید وانمود کنن ب شخصِ مقابل وفادارن و دراصل ب خودتون وفادار باشن... تو خوششانستر بودی مسترپارک. دوتا نقشهی یکسان، ولی اونا تورو انتخاب کردن....حالا کجان؟
مستر پارک ب ارومی دکمهی کتشو باز کرد...
-اون کسی ک بهت دروغ نمیگه بهت نگفته منم فقط ی واسطهم؟
مستر پارک خوب میدونست این اطلاعاتو فقط سوهو داشته. فقط اون بود ک ی پروندهی بزرگ علیهش داشت. ولی خوب هم میدونست ک اون پسر همهی ماجرارو هیچوقت نفهمیده.
اینبار ب چشمهای مردِ روبروش نگاه کرد و جملاتشو بدون عصبانیتِ چندلحظه قبلش بیان کرد: من واس این بازیِ مسخره وقت ندارم. کشتنت هیچکاری برام نداره. حتی ی دلیل تو ذهنم واس این ک اینکارو نکنم ندارم...چون پدرمی؟ ن این کافی نیست.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
My Love Is VENGEANCE 🌌 [#1: Smothered Mate]
Gizem / Gerilim♟"هیچکس قابل اعتماد نیست،هرکسی میتونه خیانت کنه!"♟ زندگی برای پارک چانیول یه صفحه ی شطرنجه. ادمای اطرافش رو مثل مهره های شطرنج میبینه و هرطور ک دلش بخواد اونارو حرکت میده. به این فکر کن ک میخوای چه مهره ای باشی؟ ~~~~~~~ ● عشقِ من انتقامه! ● فصل اول...