-چندبار باید بهت بگم لازم نیست قبلش خبر بدی...بفرستش داخل.
چن تلفنو سرچاش برگردوند. بکهیون ریز ریز خندید.-بک من دیگ اینکارو نمیکنم.
بکهیون سعی کرد خنده ی روی صورتشو از بین ببره ولی نتونست و شدیدتر خندش گرفت.
-همش میای میگی چانیول گفته از سری بعد بهش خبر بدی ک اومدی. و منم مثل یه احمق از ترسِ اون پارک چانیولِ لعنتی باورم میشه...اونوقت تو وایمیستی و میخندی.
وقتی ک دید همچنان صورت بکهیون از این اتفاق خندونه بیشتر حرصی شد: الانم فقط برو اتاقش تا نیومده و بخاطر نرفتنت منو مواخذه نکرده.
دستاشو به حالت تسلیم شدن بالا گرفت: باشه باشه...
به طرف اتاق چانیول راه افتاد، در اتاقو باز کردو وارد شد.
-بشین بک.
ب آرومی سمت صندلی همیشگیش رفت و نشست.
چانیول با خونسردی گفت: تو این ی هفته عملا هیچکاری جز سکس نکردیم.
بکهیون خجالتزده سرشو پایین انداخت. بخش زیادی از این موضوع تقصیر خودش بود.
-و من ب این نتیجه رسیدم ک تو خونه حتی اگ نخوایم رابطه داشته باشیم با اون لباسایی ک تو میپوشی تمرکز روی کار سخت میشه.
اما نتونست لحن خونسردشو تا انتها حفظ کنه. دستشو رو پیشونیش گذاشت و مردمک چشماش به بالا حرکت کرد:اخه کی تو اشپزخونه فقط یه پیشبند ظرفشویی تنشه!
-خب گرمه!
-ما نزدیک زمستونیم بک!
-الان من اینجام ک راجب کار حرف بزنیم؟
-دقیقا.
-پس چرا دقیقا داریم ب شیوه ی خونه پیش میریم؟
چانیول تکیه داد و گیج نگاش کرد.
بکهیون سرشو پایین تر اورد و درحالی ک وانمود میکرد برای گفتن جمله ی بعدیش خجالتزدس زیرچشمی به چانیول نگاه کرد: شاید دوس داری اینجا هم بجای این پیرهن سفید همون پیشبند اشپزخونه رو تنم ببینی
؟
لب پایینشو گاز گرفت ک با عصبانیت چانیول خشکش زد.
-بیون بکهیون!
-کی بود هفته پیش میگفت میخواد منو وسط سیدو ب فاک بده؟
و درست مثل چند دقیقه پیش که جونگده رو اذیت میکرد ریزریز خندید: اروم باش...باشه بیا راجب کار حرف بزنیم پارک چانیول.
چانیول خوب میدونست اون پسر در موارد خاصی "پارک چانیول" صداش میکرد و یکیش دقیقا زمانی بود ک ب هیچ وجه نمیخواست جدی باشه. نفسشو صدادار بیرون داد و شروع ب صحبت کرد:
-من اسمتو به رئیس جدید دادم.
با نهایت خوشحالی فریاد زد: واقعا؟
چانیول لبخند زد: اوهوم
-پس قراره تمرینا جدی بشه؟
دوباره ب پشت صندلیش تکیه داد: چن میگه تمرینات استقامتیت تو وضعیت خوبیه. بدنت کاملا امادست. هرچند این از عضلات شکمتم قابل تشخیصه.
-فکر کردم قراره راجب کار حرف بزنیم!!!
چانیول جدی تر از قبل گفت: راجب کاره...اگه توی کوچولو اون ذهن منحرفتو کنترل کنی.
-"توی کوچولو"؟...و من میتونم ذهنمو کنترل کنم اگ تو از تنها کلمه ای که موقع سکس استفاده میکنی وسط مکالمه ی کاریمون استفاده نکنی.
-من همیشه بهت میگم کوچولو.
-ن...فقط موقع سکس میگی..."پسر کوچولوی من".
YOU ARE READING
My Love Is VENGEANCE 🌌 [#1: Smothered Mate]
Mystery / Thriller♟"هیچکس قابل اعتماد نیست،هرکسی میتونه خیانت کنه!"♟ زندگی برای پارک چانیول یه صفحه ی شطرنجه. ادمای اطرافش رو مثل مهره های شطرنج میبینه و هرطور ک دلش بخواد اونارو حرکت میده. به این فکر کن ک میخوای چه مهره ای باشی؟ ~~~~~~~ ● عشقِ من انتقامه! ● فصل اول...